#پارت324 کیان : عذاب نیست ، خودش گفت دلم میخواد تو هر شرایط | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت324
کیان : عذاب نیست ، خودش گفت دلم میخواد تو هر شرایطی کنارم باشی ! فرزاد : خوب تا کی هوم ؟ تا کی این وضع ادامه داره ؟ کیان : تا روزی که خدا دلش برام بسوزه و منو ببره پیش زنم ! فرزاد نفس حبس شده اشو از سینه بیرون میده و دوباره سعی در بلند کردن کیان میکنه ! اینبار موفق میشه ، کیان تلو تلو خوران از جا بلند میشه و با چشمهای به خون نشسته به فرزاد نگاه میکنه ! اون چشمهای قرمز و بی فروغ صورت خاکی ، ته ریش بلند شده و سر و وضع نامرتب قلب فرزادو به درد میاره ! کیانی که همیشه نگران بود یه لک روی آستینش نیوفته حالا با سر و صورت خاکی و وضع اسفبار جلوی فرزاد ایستاده ! سری تکون میده و دسته کیانو دور گردنش میندازه ! حتی نای مخالفت کردن هم برای کیان نمونده پس بدون حرف با فرزاد میره ! قدم هاش دیگه استوار نیست فقط پاهاشو روی زمین میکشه ! مطمئنا اگه تکیه اش به فرزاد نبود تا حالا صد بار نقشه زمین میشد !
دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام