#پارت333 یاد شبی میوفته با ترمه توی جنگل خوابیدن . یاد حرفها | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت333
یاد شبی میوفته با ترمه توی جنگل خوابیدن . یاد حرفهاشون یاد خنده هاشون صدای ترمه برای بار هزارم توی سرش میپیچه : -من از این چشمها توقع دارم همیشه عاشقانه نگاهم کنه ، فقط به من یادت نره کیان ، نمیدونم چرا دارم اینها رو میگم با اینکه به مردنگیت ایمان دارم اما میخوام بدونی من اون بله رو با آرزوی خوشبختی کنار تو گفتم رنگ نگاهت عوض بشه ، سقف آرزوهای منم روسرم خراب میشه ، پس بذار همه چیز مثل رویاهام باقی بمونه خب؟ بدون اینکه چیزی به زبون بیاره توی دلش خطاب به ترمه التماس میکنه : -خانومم الهی قربونت برم ، عزیز دلم گفتی سقف آرزوهات روسرت خراب میشه اگه نگاهمو ازت بگیرم ! تو چرا گرفتی ؟ چرا دلمو آتیش زدی ؟ چرا جگرمو خون کردی ؟ ترمه من مرد نبودم درست ! اما کاش نمیرفتی کاش میموندی و همه رقمه مجازاتم میکردی ! روز اولی که دیدمت، چشمهای گستاخت لحن تحقیر آمیزت نگاه مغرورت اعصابمو به هم ریخت ! درست وقتی میخواستم به بدترین شکل ممکن خوردت کنم چشمهات طلسمم کرد ! غمی که تو چشمهات بود ، معصومیت نگاهت بهم قبولوند تو پاکتر از اونی هستی که نشون میدی ! برای همین بود که به جای خورد کردنت ازت خواستم خودت باشی !