به یاد دوست نميرد كسي كو رُوان پَروَرَد (فردوسی) دیروز مقارن بود با شانزدهمین سال پرواز زودهنگام دانشمند فرهیخته، باستانشناس، تاریخدان و شاهنامهشناس برجستۀ ایران، زندهیاد استاد علیرضا شاپورشهبازی (13شهريور 1321ـ24تيرماه 1385). بارها گفتهام تکنگاری او با عنوانِ زندگینامۀ تحلیلی فردوسی (ترجمۀ هایده مشایخ، هرمس، 1390)، بعد از حماسۀ ملی ایرانِ نولدکه، یکی از بهترین آثار دربارۀ فردوسی و شاهنامه است و به دوستان نازنینی که این کتاب را نخواندهاند، توصیه میکنم حتماً بخوانند. باری به یاد دوست نازنیم که چه زود غولِ بیرحمِ سرطان در مبارزهای نابرابر، چنگ بر گلویش نهاد و او را از ما درربود، بخشی از دیباچۀ همین کتاب را برایتان نقل میکنم که در آن با لحنی صمیمی از آشنایی خود با شاهنامه در دوران کودکی سخن میگوید. همین بخش کوتاه راهنمایی است برای همۀ ایرانیان که نوباوگان خود را از همان دوران کودکی با شناسنامۀ ملی ایرانیان آشنا سازند تا در بزرگسالی به ایرانشهر عزیز به عنوان کشوری واحد مهر بورزند و برای حفظِ یکپارچگی و وحدتِ آن بکوشند: «از فردوسی و شاهنامه در خانوادۀ ما همواره با احترام یاد میشد و در کودکی تمام داستانهای مربوط به رستم و کیخسرو را باور میکردم که پسرعمویم محمود، که خود واقعاً جوانی رستم-صولت بود، برایم از شاهنامه میخواند یا داستانهای آن را از زبان خودش بازگو میکرد. پدرم حاجی ابراهیم درک عمیقتری از افکار و دستاوردهای فردوسی به من داد. بین سنین سیزده تا نوزده سالگی هرشب قطعهای از شاهنامه را برایش میخواندم و او با محبتهای فراوان اشتباههای مرا اصلاح می کرد... به این ترتیب من و پدرم دو بار تمام کتاب را خواندیم و در پایان دور دوم، شاهنامه همدم، راهنما و یگانه منبع خوشی من شده بود». در پایان شایسته است ترجمۀ نوشتۀ کوتاه دانشگاه اُرگُن شرقی را هم که پس از درگذشت همکارشان در در سایتِ آن دانشگاه نوشتند بیاورم: «پروفسور شهبازي انساني فداكار بود و همه توان خود را وقف مهمترين علايق زندگانياش، يعني خانواده، كشور و تحقيقات علمياش كرد. او افزون بر هوش سرشار، به داشتن ارادهاي استوار، اخلاقيات نيكو، شوخطبعيِ دوستداشتني، دلسوزي و گشادهدستي بلندآوازه بود. او جنتلمني واقعي بود». روانش به مینو باد! ایدون باد! برداشت از صفحه فیسبوک