Get Mystery Box with random crypto!

توبه خالصانه یکی از یاران امام جعفر صادق علیه السلام مى‏ گوي | وحید واحدجوان

توبه خالصانه

یکی از یاران امام جعفر صادق علیه السلام مى‏ گويد: همسايه ‏اى داشتم كه از كارگزاران حكومت ظالم (بنى اميّه يا بنى عبّاس) بود و اموال فراوانى از اين طريق فراهم ساخته و به عيش و نوش و شرابخوارى و دعوت گروههاى فساد به اين مجالس مشغول بود؛ بارها شكايت او را به خودش كردم‏ ولى دست برنداشت. هنگامى كه زياد اصرار كردم گفت: اى مرد! من مردى مبتلا و آلوده به گناهم و تو مرد پاكى هستى، اگر شرح حال مرا براى دوست بزرگوارت، جعفر صادق (ع) بازگويى اميدوارم كه خدا مرا بدين وسيله نجات دهد.

سخن او در دل من اثر كرد؛ هنگامى كه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و حال او را توضیح دادم؛ فرمودند: هنگامى كه به كوفه باز مى ‏گردى او به ديدار تو مى ‏آيد؛ به او بگو: جعفر بن محمد براى تو پيام فرستاده و گفته است كارهاى گناه آلوده ‏ات را رها كن و من بهشت را براى تو ضامن مى‏ شوم!

ابوبصير مى ‏گويد: هنگامى كه به كوفه بازگشتم در ميان كسانى كه از من ديدن كردند، او بود؛ هنگامى كه مى ‏خواست برخيزد، گفتم: بنشين تا منزل خلوت شود، كارى با تو دارم.

هنگامى كه منزل خلوت شد به او گفتم اى مرد! شرح حال تو را براى امام صادق عليه السلام گفتم، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو اعمال زشت خود را ترك كند و من براى او ضامنِ بهشتم!

با این سخنان، همسايه‏ ام منقلب شد و گريه كرد؛ سپس گفت: تو را به خدا جعفر بن محمد چنين سخنى را به تو گفته است؟! ابو بصير مى ‏گويد سوگند ياد كردم كه او چنين پيامى را براى تو فرستاده است!

آن مرد گفت: همين كافى است و رفت!

پس از چند روز به سراغ من فرستاد؛ ديدم پشت در خانه‏ اش در حالى كه بدنش (تقريباً) برهنه است ايستاده و مى ‏گويد: اى ابو بصير! چيزى در منزل من (از اموال حرام) باقى نمانده مگر اين كه از آن خارج شدم. (آنچه را كه صاحبانش را مى‏ شناختم به آنها دادم و بقيّه را به نيازمندان بخشيدم.) و تو مى‏ بينى اكنون من در چه حالتم!
ابو بصير مى ‏گويد من از برادران شيعه لباس (و ساير نيازمنديهاى زندگى) را براى او جمع آورى كردم؛

مدّتى گذشت كه باز به سراغ من فرستاد كه بيمارم نزد من بيا! من مرتّب به او سر مى‏ زدم و براى درمان او مى‏ كوشيدم. (ولى درمانها سودى نبخشيد) و سرانجام او در آستانه مرگ قرار گرفت.

من در كنار او نشسته بودم و او در حال رحلت از دنيا، بى‏ هوش شد؛ هنگامى كه به‏ هوش آمد، صدا زد اى ابو بصير! يار بزرگوارت به عهد خود وفا كرد! اين سخن را گفت و جان به جان آفرين تسليم نمود.

مدّتى بعد به زيارت خانه خدا رفتم؛ سپس براى زيارت امام صادق عليه السلام به در خانه آن حضرت آمدم و اجازه ورود خواستم؛ هنگامى كه وارد شدم در حالى كه يك پاى من در دالان خانه و پاى ديگرم در حياط خانه بود، امام عليه السلام بدون مقدّمه از داخل اطاق صدا زد اى ابو بصير! ما به عهدى كه با دوست تو كرده بوديم وفا كرديم!

بحارالانوار، جلد 47، صفحه 145، حديث 199

@dr_vahedjavan