Get Mystery Box with random crypto!

یکی از رفیقای قدیمی ام را تصادفی توی خیابون دیدم و پیدا بود که | dr_zandi( ophthalmologist)



یکی از رفیقای قدیمی ام را تصادفی توی خیابون دیدم و پیدا بود که هر دومون از دیدن همدیگه یکه خورده ایم ولی اینقد متانت توی وجودمون مونده بود که هیچکدوم به اون یکی نگفت پسر تو چرا اینقد دربِ داغون شدی و از ببن رفتی و ازین حرفا !!! چون بهر حال ظاهراً هر دو میدونستیم که چهل و چند سال از آخرین دیدارمون گذشته و گرد پیری روی سر و صورتمون نشسته و این امری اجتناب ناپذیر است... منتهی چیزی که منو بعد اینهمه سال در دیداری دوباره با رفیق با مرام سابقم مفتونش کرد این بود که موقع خداحافظی و در پاسخ به تقاضای من که ازش خواستم بهمین زودی یک وقتی بزاره یک گوشه ای دوباره همدیگه رو بینیم و با هم گپی دوستانه بزنیم و به یاد گذشته ها اختلاطی کنیم این بود که گفت : به یک شرط.. گفتم چه شرطی؟؟ گفت :
بشرطی که فقط از موسیقی حرف بزنیم و صداهای قدیمی و ردیف و گوشه و دستگاه و قافیه و پرده و بزم و یار و رفاقت و کافه و خاطرات و دوستی و دانشگاه و استادا و واحدا و اردو و مسابقات و دخترا و برفهای زمستون و عیدبازی و کناردریا و پلاژای حصیری و جوج کباب و آغاسی و سوسن و شب کارون و چه گلبارون و میشه وقتی که می شینن دلدارون .... یکمرتبه ازین صراحت لهجه و نوع تمایل و نگاهش به زندگی که راست و حسینی با مال من مو نمیزد جا خوردم و خوشحال بهش گفتم:
جلوی چشام جونم رفت
مرغ غزل خونم رفت ♫♪
یه کارد سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم
شب همه شب تا به سحر ♫♪
هی می خورم خون جگر.......



https://telegram.me/dr_zandi
Instagram( dr_zandi)