Get Mystery Box with random crypto!

چرا سایه.... حداقل چهار نفر از بزرگان شعر معاصر پارسی، بعد از | dr_zandi( ophthalmologist)


چرا سایه....
حداقل چهار نفر از بزرگان شعر معاصر پارسی، بعد از انقلاب و قبل از سایه وفات یافتند ولی برای هیچکدامشان این حجم از احساس و دریغ و سپاس و تکریم و بزرگداشت برگزار نشد که برای سایه شد و تازه مراسم تشییع و خاکسپاری احتمالی باشکوه بعدی نیز در رشت باقی مانده است... در حالیکه هر کدام از آن چهارنفر اگر نگوئیم بالاتر از سایه بودند ولی حداقل کمتر ازو نبودند
۱)سهراب سپهری شاعر:
اهل كاشانم. روزگارم بد نیست. تكه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .دوستانی ، بهتر از آب روان .و خدایی كه در این نزدیكی است : لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند.
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .......
سهراب سال ۱۳۵۹ فوت کرد و اصلا کسی نفهمید، با اینکه زیباترین مفاهیم فلسفی و زیبائی شناختی شعر را در آثارش داشت که‌ رشک بقیه شاعران و ورد زبان مردم کوچه و بازار شده بود...
۲)مجمد حسین شهریار شاعر:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا.....
شهریار در سال ۱۳۶۷ فوت شد و گنجینه غزلیات نابی که در سالیانی دراز سروده بود ازو بجا ماند ، ولی فقط تعداد کمی از مردم حواسشان بود و اونهم بلحاظ اقبال بعضی سران حکومت به ایشان مجلسی و بزرگداشتی و سروصدای محدودی برپا شد....
۳)مهدی اخوان ثالث شاعر:
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟ از كجا وز كه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، ‌اما ...گرد بام و درمن بی ثمر می گردي....انتظار خبری نیست مرا....نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری.....برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس،
برو آنجا كه تو را منتظرند...
اخوان ثالث در سال ۱۳۶۹ درگذشت و عدم اقبال حاکمیت به او مزید علتی بود که خیلی بی سر و صدا بخاک سپرده شد ، با اینکه قویترین مفاهیم سیاسی و اجتماعی را در لابلای سطور شعرهای زیبایش عرضه میکرد....
احمد شاملو شاعر:
قصه نیستم که بگویی...نغمه نیستم که بخوانی..
صدا نیستم که بشنوی...یا چیزی چنان که ببینی..
یا چیزی چنان که بدانی... من درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !
شاملو در سال ۱۳۷۹ درگذشت و علی رغم تمام بی تفاوتی حلقه قدرت به او و در گذشت او، اینقدر بزرگ بود که مراسمی پرشور در میان حلقه د‌وستدارانش در امامزاده طاهر کرج برگزار شد ولی اون تجلیل کجا و آن جایگاه بی بدیل شاملو در شعر نوی پارسی کجا....
سایه یا هوشنگ ابتهاج شاعر:
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی 
این دُرّ همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی 
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی 
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی...
سایه در سال ۱۴۰۱ فوت نمود و درگذشت او موجی عظیم در شور و شعر و سوز و تاب و تب را در دل قشر فرهنگی و حتی عوام میهن ایجاد نمود و دلیل این آگاهی و آشنائی و بروز احساسات ملی در مورد ایشان برخلاف چهار تای قبلی چه میتوانست باشد جز : معجزه مدیای مجازی که از مدتها قبل توده مردم را با ایشان و شعر ایشان و خوانش شعرشان توسط خودشان و آشنائی با جان بی تعلق او و شنیدن نقطه نظرات فیلسوفانه ایشان در مورد حیات و مرگ و .... مدیای مجازی را دست کم نگیرید او معلوم میکند هر کسی چقدر در چنته دارد...
https://telegram.me/dr_zandi
Instagram( dr_zandi)