Get Mystery Box with random crypto!

آدمیزاد هرچی به آخرای سفر زندگیش نزدیک میشه دیگه حتی پر زدن پا | dr_zandi( ophthalmologist)





آدمیزاد هرچی به آخرای سفر زندگیش نزدیک میشه دیگه حتی پر زدن پاخترای باغچه هم براش یک اتفاق ویژه قلمداد میشه... لحظه نشستن پرنده و لحظه پریدنش سوا سوا شمرده میشه و به حساب میآد... دیگه لحظه ها همه مهم اند، چه برسه به ساعت و روز و ماه و سال... آدم اون ایّامی که جوونه ممکنه جنگ بشه ، صلح بشه ، انقلاب بشه ، سیل بیاد ، کسوف بشه و خسوف بشه ، ممکنه عاشق بشه و فارغ بشه و حالیش نباشه و بزاره مفت از چنگش بگذره ... تا جوونی ممکنه سالهای سال شکوفه به درختا بشینه و میوه بده و خزون بشه و برف یبآد و برفا آب بشه و اصلاً ملتفت نشه و با قطار زندگی بهر سوئی بره... ولی وقتی آخرای عمر پاورچین پاورچین سر میرسه، دیگه حساب قطره قطره بارونو داره ، هواشناسی را هر روز دنبال میکنه و چشم براه عبور هر پشته ابری میمونه ... وقتی سن بالا رفت با اوج و فرود آواز شجریان و الاهه زیر و رو میشی و در هر پرده و نغمه و دستگاهی، روح و روانت موج بر میداره و فرو می نشینه... عطش داری و دلت میخواد آخرین قطره های مونده ازین حیات ناگهان را با ولع فرو بدی ... وقتی پا به سن گذاشتی دیگه هر لبخنده ای برات قصه داره و حکایتی و داستانی.. اونوقته میفهمی چرا شاعر گفته:

گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی...

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی....


https://telegram.me/dr_zandi
Instagram( dr_zandi)