«خداحافظ بوریس!» به این نامها توجه کنید: ساجد، رحمان، ناظم. | Dr. Sohrab Delangizan
«خداحافظ بوریس!»
به این نامها توجه کنید: ساجد، رحمان، ناظم. اینها نام چند نفر از نامزدهای انتخابات است. بیشتر شبیه نام نامزدهای انتخابات مجلس عراق یا مصر است. اما نه! اینها نام نامزدهای رهبری حزب محافظهکار بریتانیاست! نظام الزهاوی (عراقیـکُردیتبار)، ساجد جاوید (پاکستانیتبار)، عطاءالرحمان چِشتی (پاکستانیتبار). البته اگر بقیۀ نامزدهای رهبریِ حزب محافظهکار را بررسی کنیم، جالبتر هم میشود: ریشی سوناک پنجابیتبار است (پدر و مادرش آفریقاییهای هندیتبار بودند)، خانم سوئِلا برِیوِرمن هم از پدر و مادری هندی است. خانم کِمی بِیدناک نیز نیجریهایتبار است. البته پنج نامزد دیگر هم هستند که شجرهنامهشان به بیرون از بریتانیا نمیرود. به این ترتیب اکثر نامزدهای حزب محافظهکار بریتانیا تباری غیرانگلیسی دارند. شاید کسی در بریتانیا چندان به این مسئله توجهی نکند، اما صحبت از یکی از شاخصترین احزاب محافظهکار غرب است؛ حزبی که زمانی با نام «توری» محور استعمار بود. البته از دیگر سو میتوان گفت، کشوری که بزرگترین استعمارگر تاریخ بوده، باید هم چنین آمیزشی را در جامعۀ خود داشته باشد. اما بیش از اینکه بخواهم نتایج عام و متقن از این مسئله بگیرم، به گمانم این «بیگانهتباری» در شاخصترین حزب محافظهکار غربی ــ که اتفاقاً از اتحادیۀ اروپا هم ناراضی است ــ یک شاخصۀ چشمگیر برای فرایندی است که در غرب پشت سر گذاشته شده است. حالا که ذهنتان را به این سو بردم، بد نیست بگویم، تا اوایل سپتامبر (میانۀ شهریور)، رهبر بعدی حزب محافظهکار انتخاب خواهد شد: یا ریشی سوناک است ــ همان جوان کوشا و خلاق هندیتبار ــ یا لیز تراس، دولتبانویی که اینک وزیر خارجۀ بریتانیاست. رأی این دو رقیب بسیار به هم نزدیک است و کموبیش شانس برابری دارند، با این تفاوت که در هفتههای اخیر رأی لیز تراس دائم افزایش داشته است.
اما قصدم از این نوشته، مروری کوتاه بر فراز و فرود بوریس است؛ بوریس خندان، بوریس شوخ، بوریس جانسون. بوریس ناگهان افول کرد و با دو رسوایی مجبور به استعفا شد. اتفاقاً بوریس هم تُرکتبار است. فراز و فرود او برای اهل سیاست درسهای جالبی دارد که وقت یادآوری آن دقیقاً همین روزهاست...
مخالفانش میگفتند او دلقکی است که فکر کرده میتواند به جاهای بالایی برسد. سال ۲۰۰۷، وقتی از طرف حزب محافظهکار نامزد شهرداری لندن شد، رئیس ستاد انتخاباتی متقاعدش کرد چند نکته را رعایت کند: یکی اینکه کمتر شوخی کند و جوک تعریف کند، دوم اینکه موهایش را شانه کند تا کمی جدیتر به نظر رسد، و سوم هم اینکه با رسانههای مکتوب که سوالهای سخت و جدی میپرسند، مصاحبه نکند. بوریس در انتخابات پیروز شد و هشت سال هم شهردار یکی از بزرگترین شهرهای دنیا ماند.
اما موجسواری بسیار بزرگتری در راه بود. بخش بزرگی از مردم بریتانیا خیال خروج از اتحادیۀ اروپا را داشتند و بوریس جانسون که اول نسبت به این موضوع بیتفاوت به نظر میرسید، ناگهان به چهرۀ اصلی کارزارِ برگزیت (خروج از اتحادیه) تبدیل شد. این دومین پیروزی بزرگ زندگیاش بود: حدود ۵۲ درصد از مردم بریتانیا به خروج رأی دادند. اما پیروزی پنجاهودو درصدی شکنندهای است و مخاطراتی برای خود دارد، به همین دلیل جانسون با اینکه اول نامزد رهبری حزب محافظهکار و نخستوزیری بریتانیا شده بود، کنار کشید. تردید ندارم که جانسون دولتمردی بسیار باهوش و زیرک است و خوب میداند کجا چه کند. او هوشمندانه کنار کشید تا ترزا مِی نخستوزیر شود و در دولت او دو سال وزیر امور خارجه شد و میتوانست کنار گود بنشیند و ترزا مِی را بکوبد!
اما جانسون نیاکان نامنتظرهای هم دارد. پدر بزرگ جانسون تُرک بود. پدر پدربزرگ جانسون، علی کمال بِگ، در سال ۱۹۲۰ آخرین وزیر کشور دولت عثمانی بود. در آن سال عثمانی در جنگ جهانی شکست خورده بود، دولت ضعیفی زیر فرمان سلطان محمد پنجم در استانبول حاکم بود، اما نظامیان به فرماندهی کمال پاشا (همان آتاتورک) در آنکارا دولتی دیگر تشکیل داده بودند تا در برابر اشغالگران بجنگند. این نظامیان علی کمال بگ را ربودند و نقشۀ فجیعی برای قتلش کشیدند. جماعت بزرگی از مردم را جمع کردند، علی کمال را به دست مردم خشمگین سپردند تا قیمهقیمهاش کنند. کسی حاضر نبود جنازۀ آویختهاش را دفن کند. عثمان، پسر کمال علی (که میشود پدربزرگ بوریس جانسون) به انگلستان گریخت و نام خانوادگی خود را جانسون گذاشت (مادر عثمان، یعنی همسر علی کمال انگلیسی بود).
بوریس جانسون در نیویورک (۱۹۶۴) به دنیا آمد و تا ۲۰۱۶ تابعیت آمریکا را هم داشت. پدرش هم عضو حزب محافظهکار و یک دوره نمایندۀ مجلس بود. بوریس در دانشگاه باستانشناسی خواند، اما حرفۀ روزنامهنگاری را پیشه کرد. روزنامهنگاری هنوز یکی از پلکانهای کار سیاسی است...