Get Mystery Box with random crypto!

این‌طرفی‌ها! آن‌طرفی‌ها! آقای مجید: من خودم روزی آن‌طرفی بو | دکتر سرگلزایی drsargolzaei

این‌طرفی‌ها! آن‌طرفی‌ها!

آقای مجید:
من خودم روزی آن‌طرفی بودم و امروز ظاهرا این‌طرفی هستم و اگر از این طرف هم سرخورده و ناامید شوم ممکن است نهایتا بی‌طرف شوم و یا مجددا بغلطم و آن‌طرفی شوم! این حالت زیگزاگی این‌طرف و آن‌طرفی بودن و شدن بالاخره باید به تعادلی برسد که نهایتا امثال من به تعادل و وحدتی برسیم که خودمان را و حتی مخالف خودمان را به جای در دو قطب متضاد دیدن، به صورت یک طیف ببینیم و نیز دعوت به طیف شدن نماییم و نه هول دادن به سمت دو قطبی شدن؛ این یعنی پذیرش همه‌ی دیدگاه‌ها بدون غرض و مرض. اصولا این‌طرفی و آن‌طرفی کردن قضایا، محصول موقعیت و جامعه‌ای است که ما در آن زندگی می‌کنیم. ما هنوز از توان دیدن حقایق به شکل یک طیف و نه دو قطب برخوردار نیستیم. ما فرزندان یک رابطه‌ی نامشروع هستیم. نطفه‌ی ما محصول تضاد و سرگردانی در جامعه‌ای مستبد و بی‌عدالت است که دیرینه تاریخی دارد. محصول این چند دههٔ اخیر هم نیست و شاید بتوان گفت اتفاقا این چند دهه است که محصول آن تاریخ استبدادزده است. ما فرزندانی سرگردان هستیم که هویت مشخصی نداشته و نداریم لذا خواسته یا ناخواسته مجبوریم مرزمان را از دیگری جدا کنیم و خود را بری از صفات زشت حریف بدانیم. چه این‌طرفی باشیم و چه آن‌طرفی چندان تفاوتی در دستیابی به یک هویت پخته و منسجم نداریم چرا که فرزندان و نطفه‌های مشروع از دل والدین مشروع که همان دموکراسی واقعی، عدالت و آزادی است بسته و متولد می شوند و نه در دامن استبداد! لذا چون ما چنین تجربه‌ای نداشته و نداریم پس نمی‌توانیم هم دم از عدالت و انصاف بزنیم. به همان میزان که در دنیای آن‌طرف، آشفتگی هست (که بخشی از آن را در کانال دکتر سرگلزایی ملاحظه کردیم) به همان نسبت هم در این طرف آشفتگی و نابهنجاری وجود دارد. در این طرف هم طیف گسترده‌ای از مخالفت‌ها وجود دارد و کمتر کسی را می‌توان یافت که حتی در یک نظر موافق دیگری باشد. کدام دو روشنفکر را می‌شناسیم که حداقل نزدیکی را چه در روش وچه در منش با یکدیگر داشته باشند؟ و حتی اگر هم داشته باشند کجا و چگونه می‌توانند آن را به مخاطبان خود نشان بدهند؟ البته اینها را نمی‌گویم که ناامیدی تولید کنم، اینها را می‌گویم که به خودآگاهی‌مان بیافزایم. برای رسیدن به انسجام باید قطب‌بندی را کنار بگذاریم. حداقل ما که مدعی انصاف و عدالت و آزادی هستیم باید چنین ویژگی‌ای را ابتدا در خودمان پیاده کنیم تا بتوانیم از مرز خودخواهی عبور کنیم. برای این کار هم باید زحمت کشید که البته بخش کوچکی از این زحمت، گفتگو است و سخت تر از آن، عمل و رفتار ما است، به گونه‌ای که حتی مخالف ما هم در جمع ما احساس امنیت بکند. به نظرم گفتگو از همین نقطه آغاز می شود. دعوت کسی به گفتگو منوط به ایجاد امنیت و فضای گفتگو است. والدینی که بین فرزندان خود اختلاف می‌بینند بهتر است جانب یک فرزند را نگیرند و بی‌طرف باشند وگرنه والدگری آنها هم خود نوعی افزودن به تضاد و تعارضات بین فرزندان است. بی‌طرف بودن هم هنر بزرگی است اگر بتوان گاهی حتی مصلحتی هم بی‌طرف بود پیامد نیکی خواهد داشت.

آقای عیسی:
دوست گرانقدری راه برون‌رفت از بن‌بست رو گفتگوی اقناعی این‌طرفی‌ها با آن‌طرفی‌ها دانستند. سؤال من از ایشان این‌ است که آیا آقای خاتمی و اصلاح طلبان از سال ۷۶ تا پایان دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی همین مسیر را که ایشان می‌فرمایند رو دنبال نکردند؟ آیا بیست سال برای این مسیر کافی نبوده؟ آیا چون هم اکنون راهی پیدا نشده ایشان همان مسیر قبلی رو توصیه می‌کنند؟ آیا تداوم مسیر قبلی مانع از اندیشیدن برای یافتن آلترناتیو بهتری نمی‌شود؟ آیا از میرحسین و خاتمی و روحانی افراد قابل‌اعتماد‌تری برای آن‌طرفی‌ها داریم که بتوانند گفتگوی اقناعی داشته باشند و توافق کنند و گشایشی از بالا صورت بگیرد؟ دیدگاه دوست ما ریشه در رئالیسم دارد یا رومانتیسیم؟ آیا اگر این‌طرفی‌ها با قشر خاکستری به گفتگو بنشینند راهکار مناسب‌تر و مفیدتری نیست؟

با گفت‌وگو از مرزها عبور کنیم.