Get Mystery Box with random crypto!

اعجازهای آسمانی

لوگوی کانال تلگرام eejaz786 — اعجازهای آسمانی ا
لوگوی کانال تلگرام eejaz786 — اعجازهای آسمانی
آدرس کانال: @eejaz786
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 24.98K
توضیحات از کانال

جهت ارتباط با مدیر 👈 @eshgham_kh000da

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 11

2023-04-11 18:40:50 بسم الله
لطفا تعداد رو درست بزنین و ثبت کنین که یادتون‌نره
940 views15:40
باز کردن / نظر دهید
2023-04-11 18:40:23
ختم‌ذکر یا علی به مناسبت شهادت امیر المومنین
بسیار مجرب
867 views15:40
باز کردن / نظر دهید
2023-04-11 00:29:23
ملاقات خربزه‌فروش با قطب عالم امکان حضرت بقیة‌الله‌الاعظم(روحی‌وارواح‌العالمین‌لتراب‌مقدمه‌الفداء)

استاد دانشمند

‌‌‌‌ کانال استاد دانشمند
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFjue34NnrQXtuIO0Q
547 views21:29
باز کردن / نظر دهید
2023-04-10 21:34:07 #پندانه

زندان تن

یکی از بندگان مخلص خدا زمانی که ذکر خدا می‌گفت، دست راستش را روی سینه می‌گذاشت.

از او پرسیدند:
چرا دست روی سینه قرار می‌دهی؟

گفت:
روح (مؤمن) من در وجودم اسیر است و همواره بی‌تاب برای پرکشیدن به سوی معبود! قفسه سینه‌ام چون میله‌های زندانی است که روح من به امر خدا در پشت آن تا زمانی که خودش حکم فرموده محکوم به حبس و زندانی است.

گاهی وقت‌ها که از شدّت ذکر، روحم در پشت میله‌های زندان تن برای پر کشیدن به سوی معبود بی‌تابی می‌کند، دست روی سینه‌ام می‌گذارم تا پشت میله‌های زندان آرام گیرد و ساکن شود.

چنانچه نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه وآله فرمود:
اگر امر و اراده‌ خدا نبود، ارواح برای لحظه‌ای در قالب تن زندانی نمی‌شدند و به سوی معبود هر لحظه پر می‌کشیدند.

‌‌‌‌ @eejaz786
893 viewsedited  18:34
باز کردن / نظر دهید
2023-04-10 11:47:41

با «ابن ملجم» مهربان باش

امام علی علیه السلام وقتی به هوش آمدند، نگاهشان به «ابن‌ملجم» افتاد كه دست هايش را بسته بودند. امیرالمومنین با صدايي ضعيف فرمودند: «اي ابن ملجم! جنايتي هولناك مرتكب شدي. آيا براي تو امام بدی بودم كه اين گونه مرا پاداش دادي؟ آيا به تو احسان نكردم؟»

سپس امام علی علیه السلام به امام حسن علیه‌السلام فرمودند: «پسرم! با اسير خود مدارا كن و درباره‌ي او رحمت و مهرباني پيش‌گير. آیا نمي‌بيني كه چشم‌هاي او از ترس چگونه گردش مي‌كند و دلش مضطرب است؟!»

امام حسن عليه السلام فرمودند:
«او به شما ضربت زده و دل ما را به درد آورده، ولی دستور می‌دهید با او مدارا كنیم؟»

امام علی علیه السلام فرمودند:
«آري پسرم! ما از اهل بيت رحمت و مغفرتيم. به حقي كه به گردن تو دارم، از آن چه خود مي‌خوري، به او بخوران و از آن چه خود مي‌آشامي، به او بياشام. او را به غل و زنجير مكش و دست‌هايش را نبند»

بحارالانوار - جلد ۴۲ - صفحه ۲۸۷
منتهی الآمال - جلد ۱ - صفحه ۱۸۷

‌‌‌@eejaz786
213 views08:47
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 22:58:14
@Bakhodabash

امشب شب قدر است
شب ۱۹ ماه رمضان
شب ضربت خوردن امیر المومنین
شب برآورده شدن حاجات
شب بخشیده شدن گناهان
شب نزول برکت و رحمت الهی
پروردگارا در این لحظات استجابت دعا

به خواب دوستانم آرامش،
به بیداریشان آسایش،
به زندگیشان نشاط،
به عشقشان ثبات،
به عمرشان عزت،
به رزقشان برکت
عطا بفرما
الهی آمین
التماس دعا
921 views19:58
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 11:43:30
از آیت الله مرندی (ره) در مورد
دلیل گریه‌های بلند در نصف شب‌ها
پرسیدند،

فرمودند:

اگر از عالم برزخ خبر داشتید
خواب به چشمانتان نمی آمد.


@eejaz786
865 viewsedited  08:43
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 20:12:11 @eejaz786
#حکایت

حاکمی سگان درنده خویی تربیت کرده بود تا هرگاه از کسی خشم گرفت حسابش را برسند.
سگان تربيت شده‌ای که در زنجير بودند و هر يک به هيبت گرازی بود‌.
اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می‌کرد مأموران شاه آن شخص را جلوی سگان می‌انداختند و سگ ها نيز او را در چشم بر هم زدنی پاره پاره می‌کردند.

يکی از نديمان شاه که خيلی زيرک بود با خود انديشيد که اگر روزی شاه بر او خشم گرفت و او را جلوی سگان انداخت چه کند!؟

با اين فکر، وحشت سراپای وجودش را گرفت، پس از مدتی به اين فکر افتاد که اين سگان را دست آموز کند، از این رو با سگبانان طرح دوستی ریخت و به سگها نزدیک شد و هر روز گوسفندی می‌کشت و گوشت آن را با دست خود به سگان می‌داد و آنقدر اين کار را تکرار کرد که اگر يک روز غيبت می‌کرد روز بعد سگان با ديدن او به شدت دم تکان می‌دادند و منتظر نوازش او می‌شدند.

از قضا روزی پادشاه بر آن مرد خشم گرفت و دستور داد که او را جلوي سگان بيندازند، مأموران شاه آن مرد را دست بسته جلوی سگان انداختند اما سگ‌ها که منعم خود را می‌شناختند دور او حلقه زدند و سرها را به روی دست‌ها گذاشتند و خوابيدند و تا يک شبانه روز به همين منوال گذشت.

فردای آن روز شاه از کرده پشیمان شد و به حال جوان دل سوزاند و گفت:
حیف از آن جوان خوش رو و خوش خو....ای کاش این چنین نمی‌کردم!

رئيس مأموران که از پشيمانی شاه آگاه شد به نزد وی رفت و ماجرای نخوردن سگان را بازگو کرد و به شاه گفتند که این جوان محبوب یک فرشته واقعی است، بیا و ببین که سگها چگونه با ترس و احترام دورش حلقه زده‌اند.

پادشاه با شتاب آمد تا آن صحنه را ببيند و سپس گريان از آن مرد عذر خواست و گفت:
تو چه کردی که سگان تو را نخوردند؟

مرد گفت:
ده سال نوکری تو را کردم اين شد عاقبتم اما چند بار به اين سگان خدمت کردم و به آنها غذا دادم و آنها مرا ندريدند ...
1.5K views17:12
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 19:45:45
داستان کوتاه

کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد:

"موجودى كافى نمي‌باشد! "

امكان نداشت، خودم می‌دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.!!

با بی‌حوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد:

"رمز نامعتبر است."

اين بار فروشنده با بی‌حوصلگى گفت:
آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟!

فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته...

در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله‌ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛

"پول نقد همراهتون هست"؟

""خدايا...
ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت‌هايى كه كرديم، دستگيرى‌ها و انفاق‌هايى كه انجام داديم و...

نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم:
مگر می‌شود؟ اين همه اعمالى كه فكر می‌كرديم نيك هستند و انجام داديم چه شد؟!
و جواب بدهند:
اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت...!""

""كنار «بخل»
كنار «حسد»
كنار « ريا»
كنار «بى‌اعتمادى به خدا»، كنار «دنيا دوستى»  و ...

نكند از ما بپرسند:
نقد با خودت چه آورده‌اى؟ و ما كيسه‌هایمان تهى باشد و دستانمان خالى...""

* خدايا!
از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان مي‌شود به تو پناه می‌بریم. *


@haremyarr
1.5K views16:45
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 22:37:08 @eejaz786

روزی چهار شمع درخانه‌ای تاریک روشن بودند

اولین آنها که ایمان بود گفت:دراین دور و زمـــانه مردم دیگر چندان ایمان ندارند و با گفتن این جمله خاموش شد.

شمع دومی که بخـــشش بود،گفت:دراین زمانه مردم دیگر به هـــم کـــمک نمی کنند و بخشش ازیاد مردم رفته است.و او هم خاموش شـــد.

شمع سوم که زندگی بود،گفت: مردم ،دیگر به زندگی هم ایمان ندارند و با گفتن آن خاموش شد.درهمین هنگام پسرکی وارد اتاق شد و شمع چهارم رابرداشت و سه شمع دیگر را روشن کرد.

سه شمع دیگر از چهارمین شمع پرسیدند تو چه هستی؟
گفت:من امیدم.وقتی انسانها همه درهارابه روی خود بسته می بینند من تمام چراغهای راهشان را روشن می کنم تا به راه زندگی خودادامه دهند...

دوست خوب من :خوشبختی نگاه خداست ،آرزو دارم ،خداوند هرگز از تو چشم بر ندارد،و شعله شمع امیدت همواره روشن بماند...الـهـی آمیــــن
‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌
1.8K views19:37
باز کردن / نظر دهید