آیا وجود دولت ها ضروری است؟ آین رند دولت نهادی است که در | اقتصاد بازار
آیا وجود دولت ها ضروری است؟
آین رند دولت نهادی است که در یک حوزه جغرافیایی خاص از قدرتی انحصاری برای اجرای قوانین معین در زمینه رفتار اجتماعی برخوردار است. اما آیا انسانها به چنین نهادی نیاز دارند و چرا؟
از آنجا که ذهن انسان ابزار اصلی او برای بقا بوده و به عبارت دیگر ابزاری است که با آن دانش لازم برای تصمیمگیری را کسب میکند، هر انسانی باید از آزادی فکر کردن برخوردار باشد و بتواند با توجه به انتخابهای معقول خود دست به عمل بزند. البته این بدان معنا نیست که هر انسانی باید تنها زندگی کند و یک جزیره متروکه بهترین محیط را برای برآوردن نیازهای او فراهم میآورد. بلکه برعکس، انسانها میتوانند از سرو کار داشتن با یکدیگر نفع ببرند. به عبارت دیگر یک محیط اجتماعی، البته اگر شرایط خاصی برقرار باشد، بهترین وضعیت برای بقای انسانها را فراهم میآورد.
«دانش و مبادله ارزشهای بزرگی است که از زندگی اجتماعی به بار میآیند. انسان تنها گونه ایست که میتواند دانش خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده، آن را گسترش دهد. دانشی که میتواند در دسترس بشر قرارگیرد بیش از آن است که یک انسان بتواند در طول زندگی خودش کسب کند. در واقع هر فرد از دانشی که دیگران کسب کردهاند میتواند منفعت قابل توجهی کسب کند. تقسیم کار مزیت دیگر زندگی اجتماعی است: تقسیم کار به انسان اجازه میدهد که تلاش خود را به یک زمینه کاری خاص معطوف کند و با کسانی که در دیگر زمینهها تخصص پیدا کردهاند معامله کند. این نوع همکاری به همه انسانهای درگیر در آن اجازه میدهد که نسبت به زمانی که هر کدام در جزیرههای جدا از هم یا در مزارع خودکفا همه چیز را خودشان برای خودشان تولید کنند، به دانش و مهارت و بازده بیشتری دست پیدا کنند.
با توجه به همین منافع میتوان تعیین و تعریف کرد که چه نوع انسانهایی، در چه جامعهای میتوانند برای یکدیگر ارزش مند باشد: انسانهای عقلایی، مولد و مستقل که در جامعهای عقلایی، مولد و آزاد زندگی میکند» («اخلاق آبجکتیویستی»، فضیلت خودخواهی).
جامعهای که حاصل تلاش یک فرد را از او میرباید یا او را به بردگی میگیرد یا تلاش میکند که آزادی اندیشه او را محدود کند یا او را مجبور میکند که خلاف قضاوت معقول خود عمل کند، جامعهای که بین قوانین خود و ملزومات طبیعت انسان تعارض ایجاد میکند، صراحتا بگویم، اصلا جامعه نیست بلکه انبوهی است از انسانهایی که به زور حکمرانی رسمی گروهی جنایتکار کنار هم ماندهاند. چنین جامعهای تمام ارزشهایی که میتواند از همزیستی انسانها ناشی شود را نابود میکند، هیچ توجیهی ندارد و نه تنها نافع نیست بلکه کشندهترین تهدید برای بقای انسانها به شمار میرود. زندگی در یک جزیره متروکه از زنده بودن در روسیه شوروی یا آلمان نازی، امن تر و بهتر است.
اگر قرار است که انسانها در یک جامعه آرام، مولد و عقلایی زندگی کنند و متقابلا به هم نفع برسانند باید اصل اجتماعی بنیادیای را که بدون آن هیچ جامعه اخلاقی و متمدنی وجود نخواهد داشت، بپذیرند: اصل حقوق فردی. طبیعت انسان ایجاب میکند که برای بقای مناسب او شرایط خاصی وجود داشته باشد؛ شناخت این شرایط به معنی شناخت حقوق فردی انسانها است.
تنها با استفاده از زور فیزیکی (physical force) است که میتوان حقوق انسانها را پایمال کرد. تنها با استفاده از زور فیزیکی است که انسان میتواند انسان دیگری را از زندگی محروم کند یا او را به بردگی بگیرد یا از او دزدی کند یا نگذارد که اهدافش را پیگیری کند یا او را مجبور کند که خلاف قضاوت عقلایی خود عمل کند.
پیش شرط ایجاد یک جامعه متمدن این است که استفاده از زور فیزیکی در روابط اجتماعی ممنوع شود. به عبارت دیگر در چنین جامعهای اگر افراد بخواهند با یکدیگر مبادله کنند باید با استفاده از عقل یعنی بحث کردن، متقاعد کردن و جلب کردن موافقت بدون اجبار، راضی به این کار شوند.
یکی از نتایج برآمده از حق انسان برای زندگی کردن، حق دفاع از خود است. در یک جامعه متمدن، زور تنها در واکنش و تنها علیه کسانی اعمال میشود که اول، آن را به کار بردهاند. تمام دلایلی که باعث میشود اعمال زور فیزیکی شریرانه تلقی شود استفاده واکنشی از زور را به یک ضرورت اخلاقی تبدیل میکند.
اگر جامعهای به واسطه «صلح طلبی» استفاده تلافی جویانه از زور را محکوم کند، به زودی در دست اولین آدمکشی که تصمیم بگیرد اخلاق را کنار بگذارد گرفتار میشود. چنین جامعهای به سوی خلاف مقاصد خود حرکت میکند: یعنی به جای اینکه شرارت را از بین ببرد، آن را تشویق میکند و به آن پاداش میدهد. اندیشه نو . نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی: