❀ °ڪافہ دڪلمہ°❀ به قلم:#حضرت_حافظ گوينده:#استادمحمدرضا_کاکایی غزل ۴۰۵ سعدی هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیدهدل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به در برند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب کهدیدهخواب نکردهستاز انتظارتو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی بهعالمی نفروشم به زخمخورده حکایت کنمزدرد جراحت که تندرست ملامتکندچو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رهاکن سخنچه فایدهگفتن چوپند میننیوشم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم #صدای_آشنا »»————-❁ - ❁————-«« ❀°@ejazeseda°❀ »»————-❁ - ❁ ————-«« 264 viewsرهگذر┄┅ ⃟ 𝑴𝒂𝒓𝒚𝒂𝒎 ┄┅, 18:36