Get Mystery Box with random crypto!

ایران؛ فدای اشک و خنده تو... اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می ک | سخن

ایران؛ فدای اشک و خنده تو...

اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال 57 روشن کرد» آسان است.
درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی ها ببینیم و آه دود کنیم که «گول مان زدند».

آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.

تقصیر کسی نیست که امروز باور نمیکنند خیلی چیزها رو.
یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است، مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم.

مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی پلکان هواپیما.
مثل وقتی که رزمنده ها را تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند
فغان از ما مردمان افراط. ما مردمان تفریط.

همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که کتاب ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان مامور ساواک است که تعقیب شان می کند.

سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در خانه های تیمی. به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. رفیق نمی فروختند. همیشه به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.

وقتی می روم «موزه عبرت» که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد.

می خواستند ایران بهتری بسازند برای نسل های بعد که ما باشیم.
که آزاد باشیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی.

من نه دلم برای کافه و کاباره آن روزگار تنگ می شود
نه دل با هیچ شاه و خدای روی زمینی دارم.
اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود.

ایران! اگر دل تو را شکستند/تو را به بند کینه بستند/چه عاشقان بی نشانی/ که پای درد تو نشستند.../
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw