ما، با نوعی فقدان تشکلیابی در کنشگری روبهرو شدهایم. فقدان ت | انکار
ما، با نوعی فقدان تشکلیابی در کنشگری روبهرو شدهایم. فقدان تشکلیابی، یک خودویرانگری جمعی هم با خود به همراه میآورد. وضعیتی که شاید اکنون، بیش از پیش فهم شده است. تودهای شدن هر چه بیشتر جامعه، یک تقلیلگرایی درون هر گونه مواجهه با امرسیاسی را با خود به همراه دارد. چرا که اجتماع تودهای، نمیتواند بدیلی مترقی برای مقاومت خلق کند و چرخهی تکرارپذیر انقیاد جمعی، ما را درون خود گرفتار میکند.
معلمان اما سالهاست که در این میانه برای تحقق حقوق فردی و جمعی خود در حال نهادسازی و اعتراضات مستمر هستند؛ در میانهای که معنای فضیلت واژگون شده است و سلبریتیسازی و قربانیگری، جای آن را گرفته است. اما معلمان، سازگاری با مقتضیات این سیاست جدید و مجازی ندارند و وضعیت خاص خود را با همهی امکانهایی که دارند، عرضه میکنند. وضعیتی که امر سیاسی و اجتماعی را در هم گره میزند.
آنها با همهی محدودیتهایی که وجود دارد و علیرغم هزینههایی که میپردازند، در تمام این سالها به شناخت عمیقتری از این رسیدهاند که معنای آزاد بودن چیست و چگونه آزادی در کنار برابری و رفع تبعیض و سلطه میتواند خلق شود.
همانقدر که نگرانی در خصوص سرکوب سخت اعتراضات معلمان توسط دولت وجود دارد، نگرانی در خصوص تحریف یا سرکوب گفتمانی خواستههای معلمان توسط نیروهای سهمگینی هم وجود دارد که وجود سازوکارهای فرودستسازی از جمله خصوصیسازی و کالاییسازی آموزش را تبلیغ یا دستکم انکار میکنند. نیروهای که کنش و کنشگری جمعی معلمان را تنها در سطح مخالفت با دولت حاکم میبینند و مسألهی آموزش رایگان را به غم نان، فرو میکاهند.
سازوکارهای یکسانی که همزمان کارگران، کشاورزان، دانشجویان و معلمان را به واکنش وادار کرده است؛ واکنش در برابر سیطره روزافزون سیاستهای خصوصیسازی و کالاییسازی بر واحدهای تولیدی، دانشگاهها، منابع طبیعی و مدارس.
معلمان اما در مواجهه با آنچه که فرودستسازی سازمانیافته میتواند نام گیرد، یک اجتماع را شکل داده و تلاش دارند که تغییر را به ارادهی خود هم در تاریخ ممکن کنند و تقدیرگرایی و تودهگرایی را به عنوان دو عنصری که میتوانند انفعال را نهادینه کنند، از میان بردارند.