Get Mystery Box with random crypto!

روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و در آن سکونت داشتند . | اندیشه ناب عرفا

روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و در آن سکونت داشتند . مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد . برحسب اتفاق ، گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند . اما مرد شیاد نپذیرفت . بعد از اتمام حجت ٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به
حقه های او هشدار داد .

بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک با سواد و کدامیک بی سواد هستند . در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا
ببینند آخر کار ، چه می شود.

شیاد به معلم گفت:
بنویس مار معلم نوشت : مار

نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.

و به مردم گفت : شما خود قضاوت کنید
کدامیک از اینها مار است ؟

مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.

با مردم به زبان و اعتقاد خودشان صحبت کنید…



@erfan_nab