Get Mystery Box with random crypto!

‌‌ روایت لیلی زار مجنون که باشی از هر طرف که بروی به لیلی می | عرفان نظرآهاری

‌‌ روایت لیلی زار

مجنون که باشی از هر طرف که بروی به لیلی می رسی.
مقصد همه جاده ها لیلی است.

میان این هم زنجیر که نامش عقل است، من جنون رهایی را انتخاب کردم و آن روز که فهمیدم لیلی نام دیگر آزادی است، از هر چه زندان که بود گریختم.
لیلی نسیم بود، لیلی غبار بود، لیلی را به زندان افکندن نمی توانستند. لیلی سبک بود، لیلی رها بود، لیلی بر چشمم نشست و من هر جا که رفتم لیلی دیدم.

در هر شهری، لیلی شهربانو بود و در هر قصه ای، لیلی شهرزاد.

من مشتی لیلی داشتم و به هر جا که رفتم، لیلی پراکندم، به کوه و به صحرا. من در دریا لیلی کاشتم، در شوره زار هم.

امروز لیلی را دیدم که روییده بود؛ در گندمزار لیلی روییده بود. دیدمش، از قواره های آسمان برای خود پیراهن دوخته بود. پیراهنش کرشمه ای فیروزه ای داشت و سوزن سوزن منجوق ستاره بر آن می درخشید .
روز بود اما گیسوان لیلی شب بود؛ مشکی.

اگر لیلی خوشه گندم است پس هر لیلی، بسیاران خواهد شد.
لیلی را اگر بچینند، لیلی را اگر به آسیا برند، لیلی را اگر بکوبند و بر مشت ها بفشارند و بر تنور داغ و درفش بچسبانند، لیلی تمام نمی شود،لیلی، لیلی تر می شود، لیلی گندمی است که سرانجام نان خواهد شد…

#عرفان_نظرآهاری
#هر_دانه_گندم_گندمزار_می_شود_هر_لیلی_لیلی_زار
#لیلی_نام_دیگر_آزادی
@erfannazarahari