بش گفتم تو که هر دفعه تنها میری زیارت امام رضا اتاق یک تخته گی | Eric Notes
بش گفتم تو که هر دفعه تنها میری زیارت امام رضا اتاق یک تخته گیرت نمیاد و دو تختهش رو میگیری، درستش این بود منم بات میاومدم، درستش این بود به هر دومون اتاق میدادن، بدون اینکه ازمون بپرسند بهم چه ربطی داریم. گفت چه فکرایی به سرت میزنه، دختر مجرد با پسر مجرد تو یه اتاق، اونم تو زیارت؟ شبیه فیلمهای کمدیه که بد ساختن و بازیگراش درجه دو هستند. گفتم تنها مشکلش میتونه این باشه که وقتی توی تخت خودت خوابیدی، بیام خودمو بچسبونم بت، که در اون صورت معنیش اینه که هیچ کنترلی روی خودم ندارم، و نداشتن هیچ کنترلی روی خودم یعنی نبودن خودم. یعنی داری میگی من وجود ندارم. هتل داره میگه من وجود ندارم. اداره اماکن داعش داره میگه من وجود ندارم. فقط یک حیوان وجود داره. گفت کجای دنیا همهچی انقدر ایدهآله؟ گفتم این ایدهآلم نیست، استانداردمه، و استانداردم رو از جاهای دیگه دنیا نمیگیرم، از ذهن خودم میگیرم. تو خودش فرو رفت، چون یک زندگی بدون واهمههای چیپ جنسی رو نمیتونست تصور کنه، سپس توی دلش خدا رو شکر کرد که داعش مسیر رو از قبل بسته و لازم نیست خیلی به تصور چنین موقعیتهای عفتشکنانهای ادامه بده. اینکه از توی دلش چطور خبردار شدم اینطور بود که از بیرون چک کردم، و گفتم از داعش بدت میاد، ولی انقدر بش عادت کردی که میترسی یه روز نباشه. و نتونست تأیید نکنه.