2022-09-01 20:38:06
.
ديگر بس است زحمتِ عـمّه نمی دهم
حتی شده است مِنّـتِ ديوار می كشم
بابا تحملِ نفسم مشكلم شده
از پهلوئی كه خورده زمين كار می كشم
با چوبِ خيزرانِ پدرهای خود هنوز
پيشِ خرابه دختركان گرمِ بازی اند
گهواره ی علی ، گُلِ سر، كفشهای من
بابا برايشان فقط اسباب بازی اند
از مجلسی كه حرف كنيزی ما شنيد
احوال خواهرت چقدر ريخته به هم
بايد مرتبت كنم امشب كه نيزه نيست
رگهای حنجرت چقدر ريخته به هم
يك سنگ از ميان دو نيزه عبور كرد
شكر خدا به جای سرت خورد بر سرم
جـان رباب، شكر خدا سنگ دومی
جای سر پسرت خورد بر سرم
يك چند بار را كه خود من شمرده ام
افتاده ای ز نـيزه به روی زمين شان
جز نيزه دار همسفری داشتی مگر؟
بوی تو می دهد چقدر خورجينشان
پيشانی تو را كه مداوا نكرده اند
قدری چكيد خون جبينت به روی من
انگشتر تو داشت و زد روی گونه ام
افتاد نقش روی نگينت به روی من
دندانِ شيريم كه شكست، سرم شكست
هر كس كه ديد روی مرا اشتباه كـرد
عمّه به معجـرم دو گِره زد، كشيدنش
روی مرا كشيدنِ مـعجر سيـاه كرد
ته مانده های گيسوی نازم تمام شد
در بينِ مُشت پيرزنـی گيـر كرده است
لقمه به دست حرمله می خورد نان ولی
با پشتِ دست طفلِ تو را سير كرده است
حسن لطفی
@exeer_e_aazam
209 views17:38