Get Mystery Box with random crypto!

Existentialist

لوگوی کانال تلگرام existentialistt — Existentialist E
لوگوی کانال تلگرام existentialistt — Existentialist
آدرس کانال: @existentialistt
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 21.58K
توضیحات از کانال

#عباس_ناظری
روانشناس و روان‌درمانگر اگزیستانسیال
📲 آدرس پیج اینستاگرام
http://instagram.com/Existentialist_t

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2023-01-12 21:21:17 در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان به زبانی بی‌نام با انسان از چیزهایی از اندیشه‌هایی سخن می گوید که می‌فهمی ولی نمی‌توانی وصف کنی.

#تنهایی_پر_هیاهو
#بهومیل_هرابال

@existentialistt
3.7K viewsedited  18:21
باز کردن / نظر دهید
2023-01-01 22:14:55 این امر را چطور توجیه می‌کنی که خشم همواره به سوی خود فرد خشمگین باز می‌گردد، و هیچ فرد ترس‌آفرینی نیست که خود از ترس رها نباشد؟ در این مورد باید سخن مشهور لابریوس را به یاد آوری، همان سخنی که وقتی در میانه‌ی جنگ ادا شد، توجه تمام مردم را به خود جلب کرد:

«کسی که بسیاران از او می‌ترسند، باید از بسیاران بترسد.»

سنکا/ در باب خشم


@existentialistt
2.6K views19:14
باز کردن / نظر دهید
2022-12-27 21:27:52 «دنیای گندی‌ست؛ انسان‌های شریف از گرسنگی می‌میرند و آدم‌های بد بیش از نیاز می‌خورند، می‌نوشند و حکومت می‌کنند؛ بی‌آن‌که ایمان داشته باشند و به مردم عشق بورزند. اما این همه بیداد پایدار نخواهد ماند.»

#نیکوس_کازانتزاکیس


@existentialistt
4.8K views18:27
باز کردن / نظر دهید
2022-11-26 22:27:16 ‍ بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رؤیایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رؤیاپروران در رؤیای خویش‌ داشته‌اند.

بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند
نه ستمگران اسباب‌چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج ِ گل ِ ساختگی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزادگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستار‌گان فراگستر می‌شود؟

سفیدپوستی بی‌نوایم که فریبم داده به دورم افکنده‌اند،
سیاهپوستی هستم که داغ برد‌گی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم _ بنده‌ی خاک _
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رؤیا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. _ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رؤیای خود پروردم،
رؤیایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.

آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانه‌های تاریک ایرلند و
دشت‌های لهستان
و جلگه‌های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزاد‌گان» را بنیان بگذارم.

آزادگان؟
یک رؤیا_
رؤیایی که فرامی‌خواندم هنوز امّا.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
_سرزمینی که هنوز آن‌چه می‌بایست بشود نشده است
و باید بشود! _
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبین‌شان، درد و ایمان‌شان،
در ریخته‌گری‌های دست‌هاشان، و در زیر باران خیش‌هاشان
بار دیگر باید رؤیای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را امریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.

آه، آری
آشکارا می‌گویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد می‌کنم که وطن من، خواهد بود!
رؤیای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.

ما مردم می‌باید
سرزمین‌مان، معادن‌مان، گیاهان‌مان، رودخانه‌هامان،
کوهستان‌ها و دشت‌های بی‌پایان‌مان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گستره‌ی این ایالات سرسبز بزرگ را _
و بار دیگر وطن را بسازیم!


#لنگستون_هیوز


@existentialistt
3.3K views19:27
باز کردن / نظر دهید
2022-11-20 00:36:23
پنج دقیقه بعد از اینکه متولد شدی اونا اسم،‌ ملیت، دین و دسته مذهبیت رو مشخص کردن‌ و تو باقی عمرت رو صرف دفاع کردن از چیزایی می‌کنی که خودت انتخابشون نکردی.


@existentialistt
1.3K viewsedited  21:36
باز کردن / نظر دهید
2022-11-19 20:51:15 آه ای بخت برگشتگان!
برادرتان را می‌زنند و شما پلک می‌فشارید!
مجروح فریاد می‌کشد و شما سکوت می‌کنید؟!

سفاک ، راست راست می‌چرخد و قربانی انتخاب می‌کند و شما می‌گویید: کاری به کار ما ندارد، پس متوجه خویش‌اش نسازیم؟!
این چه شهریست و شما چه قماش انسان‌هایی هستید؟!
وقتی در شهری ستمی روا می‌شود مردم باید بشورند و در جایی که طغیان نباشد همان به که شهر نابود شود در شعله‌های آتش، از آن پیش‌تر که شب پرده براندازد.

#برتولت_برشت

@existentialistt
4.5K views17:51
باز کردن / نظر دهید
2022-11-18 10:54:35 در کشور روسیه تازه انقلاب شده بود.
بلشویک‌ها تمام خانواده‌ی تزار را قتل‌عام کرده بودند...
مردی در میدان سرخ مسکو اعلامیه پخش می‌کرد.
کاگ‌ب او را دستگیر کرد.
پس از بازرسی متوجه شدند که همه‌ی اعلامیه‌هایش سفید است.
به او گفتند: چرا برگه سفید پخش می‌کنی و چیزی رویش ننوشته‌ای؟
جواب داد: دیگر چیزی برای نوشتن نمانده،
همه‌چیز مثل روز روشن است...

@existentialistt
1.6K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-11-16 17:45:28
5.8K views14:45
باز کردن / نظر دهید
2022-11-13 08:29:21 ...
الی ویسل می‌گفت: «بعد از جنگ، مردگان از همه‌ بازماندگان یک سوال می‌کردند: آیا می‌توانید داستان ما را تعریف کنید؟ حال ما جواب را می‌دانیم: نه‌.
داستان‌های آنها را نمی‌توان گفت و هرگز هم نخواهیم توانست. آنان که‌ حرف زدند، حرف‌هایشان شنیده‌ نشد؛ داستانی که‌ شما شنیدید، داستانی نبود که‌ آنها گفتند...»

@existentialistt
2.7K views05:29
باز کردن / نظر دهید
2022-11-07 21:56:57 #جهل_و_نادانی

قاضی از قاتل انور السادت می‌پرسد چرا او را کشتی؟
قاتل جواب می‌دهد: ایشان یک سکولار است.
قاضی می‌گوید: آيا معنی سکولار را می‌دانید؟
قاتل می‌گوید: نه نمی‌دانم!


در ترور نافرجام نجیب محفوظ (برنده جایزه نوبل، نویسنده مصری)
قاضی از تروریست می‌پرسد: چرا نجیب را با خنجر زدید؟
جانی می‌گوید: به‌دلیل نوشته‌های آن، خصوصا کتاب بچه‌های کوی ما.
قاضی می‌گوید: کتاب را خوانده‌ای؟
قاتل می‌گوید: خیر!


قاضی از قاتل فرج فوده، شاعر و نویسنده مصری می‌پرسد چرا او را کشتی؟
قاتل می‌گوید: او کافر است.
قاضی به قاتل می‌گوید: چطور به این نتیجه رسیدی؟
قاتل: از کتاب‌هایش.
قاضی می‌گوید: آیا کتاب‌هایش را خوانده‌ای؟
قاتل جواب می‌دهد: خیر من اصلا سواد ندارم!

و اینگونه جامعه بشری تاوان جهل و ناد‌انی را داده است و از این پس نیز خواهد داد...

@Existentialistt
5.2K views18:56
باز کردن / نظر دهید