FakeBooK

2023-04-28 16:09:08 باز کردن / نظر دهید

2023-04-28 12:21:49 ‏به خانمه می‌گم ببخشید اون جلیقه قیمتش چنده؟ میگه آها اون "وست" رو می‌گید؟ آره تحفه خانم، آره، همونو می‌گم، اصلا اون جیلیزقه.

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-28 10:12:39 شایع عزیزم بابت این آلبوم جدیدت اگه بد دل نیستی کیرت تو دهنم

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-27 23:05:29 من دوست دارم با تو آسمون و لمس کنم، می‌دونی منظورم از لمس کردن آسمون چیه؟ مثل وقتی که بهت میگم حالم خوب نیست و تو نگرانیت رو بهم نشون می‌دی، مثل وقتی که ازم تعریف می‌کنی و دلم یهو می‌ریزه، موقع هایی که باهم حرف می‌زنیم و من حس می‌کنم از دنیای واقعی دور شدم و توی خود رویام، مثل وقتی که بغلم میکنی و سرمو فشار میدی رو سینت و موهام رو بو میکنی، دقیقا مثل وقتی که حرصت رو در میارم و سعی میکنم جلوی لبخندم رو بگیرم. تو دقیقا همونی هستی که من میتونم باهاش آسمون رو لمس کنم.

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-27 13:48:50 ‏از بابام پرسیدم اسم منو چجوری انتخاب کردید؟ گفت از قرآن. باز کردیم دیدیم آیه اومد: اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مبینا. دیدیم مبینا اسم دختره، گذاشتیم محمد

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-27 12:06:53 ‏برگشتن مادر به خونه همیشه لذت بخشه ولی تا وقتی یادت بیاد قبل رفتن ازت خواسته بود ده دقیقه بعد زیر گاز رو خاموش کنی و تو یادت رفته باشه

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-27 10:36:44 ‏اون سنی که دلت می‌خواد باهاش همه خیابونا رو قدم بزنی حرف بزنی، از سن من گذشته
من الان دلم می‌خواد بخوابم اونم خفه شه حرف نزنه

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-27 10:36:18 تاتنهام - منچستر یونایتد
لیگ برتر انگلیس
امشب ساعت 22:45
با بیش از 400 نوع آپشن پیش‌بینی
همراه با پخش زنده اختصاصی

ورود به سایت
https://fw.arol.ink
کانال رسمی ما در تلگرام
http://t.me/joinchat/AAAAAEAhmkmfwrCnvZCJIg

اتصال به پروکسی اختصاصی بت فوروارد باز کردن / نظر دهید

2023-04-27 08:48:59 ‏كاش مثل كارخونه هيولاها در كمد من به اتاق تو باز می‌شد

@FakeBook باز کردن / نظر دهید

2023-04-26 22:50:38 از من ناراحت است. از او ناراحتم. از هم ناراحتیم. قیافه ی حق به جانبم را نبینید. حق را به او میدهم. شما هم اگر آن چشم ها را ببینید و آن صدا را بشنوید، حق را به او میدهید.حق بهانه است.‌کی به کی است.فقط دوست دارم یک چیزی که حالا ارزش دارد را بهش بدهم. یک چیزی که زبان باز کند و چیزهایی از جانب من بهش بگوید. مثلا اینکه دلتنگشم. اینکه توی تمام لحظه هایم هست.اینکه قصد ندارم رهایش کنم. اما نه با تنگ تر کردن مشتم. میخواهم پر بزند و روی شانه ام بنشیند. اینکه دلم برای صورتش تنگ شده. نفسش. دست هایش.اینکه مراقب خودش باشد حالا که خبرش را ندارم. به او حق میدهم، نه برای اینکه خبرم را بگیرد.نه برای اینکه بیاید.بیشتر برای اینکه خوشحال باشد.‌آرام باشد. حتی اگر لازم است مرا نادیده بگیرد، به خوشبختی فکر کند.
حق را به او میدهم چرا که من مجموعه ای از حماقت های بی پایانم.خوب حرف میزنم اما در بگا دادن خودم ید طولایی دارم.پذیرفته ام که بودن با من سخت و گاهی ترسناک است.دیوانه ای چیزی ام. غیر قابل درکم.لایه های زندگی ام پیچیده اند و غمگین.هرچند با تمام اینها وقتی که هست خوشحالم. وقتی که میدانم وجود دارد، مثل همین حالا. حالا که غمگین و خوشحال و دیوانه م.
حق را به او میدهم چرا که تنها چیزیست که حالا دارم. کاش که صدایم به گوشش برسد. زمان فریاد زدن به پایان رسیده. نجواکنان می‌گویم که دوستش دارم.کاش که صدایم...

@FakeBook باز کردن / نظر دهید