متن کتاب سه دقیقه تاقیامت قسمت ۲۳ از ابتدای جوانی و | آموزش فرهنگ سرای ترافیک مشهد
متن کتاب سه دقیقه تاقیامت قسمت ۲۳
از ابتدای جوانی و از زمانی که خودم را شناختم، بــه حــقالناس و بــیتالمال بـسیار اهـمیت میدادم. پـدرم خـیلی بـه مـن توصیه میکرد که مراقب بـیتالمال بـاش. مبادا خودت را گرفتار کنی. از طـرفی مـن پـای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مــــرتب ایــــن مــــطالب را مـــیشنیدم. لـذا وقـتی در سـپاه مشغول به کار شدم، سعی مـیکردم در سـاعاتی کـه در مـحل کـار حـضور دارم، بـه کـار شـخصی مـشغول نـشوم. اگر در طـی روز کـار شـخصی داشتم و یا تماس تلفنی شـخصی داشتم، به همان میزان و کمی بیشتر، اضـافهکاری بـدون حـقوق انـجام مـیدادم که مـشکلی ایجاد نشود. با خودم میگفتم: حقوق کـمتر بـبرم و حـلال بـاشد خـیلی بـهتر اسـت. از طـرفی در مـحل کـار نـیز تـلاش میکردم که کـارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم. ایـن مـوارد را در نـامه عـملم مـیدیدم. جـوان پـشت مـیز بـه مـن گـفت: خدا را شکر کن که بـیتالمال بـرگردن نـداری وگـرنه باید رضایت تـــمام مـــردم ایــران را کــسب مــیکردی! اتـفاقاً در همانجا کسانی را میدیدم که شدیداً گـرفتار هستند.گرفتار رضایت تمام مردم، گرفتار بیتالمال. این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمـــان و مــکان در آنــجا وجــود نــداشت. یـعنی به راحتی میتوانستم کسانی را که قبل از مـن فـوت کردهاند ببینم، یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند! یا اگر کسی را میدیدم،لازم بـه صـحبت نـبود، به راحتی میفهمیدم که چه مـشکلی دارد. یـکباره و در یـک لـحظه میشد تمام این موارد را فهمید. #سه_دقیقه_تا_قیامت #پیشنهاد_کتابدار #کتابخانه_فرهنگسرای_ترافیک ┏━━━ ━━━┓ @farhangsaraye_traffic ┗━━━ ━━━┛