اشعار زیبا و شعرهای عاشقانه

2021-04-12 21:51:11 هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
و آمد شدنش باشد از اشجار به اشجار

آن قطره باران بین از ابر چکیده
گشته سر هر برگ از آن قطره گهربار

وان قطره باران سحرگاهی بنگر
بر طرف گل ناشکفیده بر سیار

چون مرکز پرگار شود قطره باران
وان دایره آب بسان خط پرگار

مرکز نشود دایره وان قطره باران
صد دایره در دایره گردد به یکی بار

آن دایره پرگار از آنجای نجنبد
وین دایره از جنبش صعب آرد رفتار

هر گه که از آن دایره انگیزد باران
از باد درو چین و شکن خیزد و زنار

(منوچهری)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-11 12:31:01 ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلان‌را
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

زلف تو چه امکان کشیدن که رقیبان
سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند

دل شد ز تو صد پاره و فریاد که این قوم
نعره زدن و جامه دریدن نگذارند

مگریز کمال از سر زلفش که درین دام
مرغی که در افتاد؛ پریدن نگذارند

(کمال خجندی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-11 12:30:50 دلدادگی، شب و سحرش حال می‌دهد
امّا و آخر و اگرش حال می‌دهد

عاشق شدم زیاد و پر از قُرص شد اتاق
این دردِ عشق، مختصرش حال می‌دهد

دنیا خوش است تا تهِ صد سال اوّلش
از بس که سرعتِ گذرش حال می‌دهد

وقتی که سالمی میِ ناب است؛ آبِ سرد
اصلاً سلامتی خبرش حال می‌دهد

این شاعری که تحفۀ شعرش نطنزی است
آیا نمایشِ هنرش حال می‌دهد؟!

(محمد عظیمی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-08 16:38:33 خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم

که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم

خدایا گر بخوانی ور برانی
جز انعامت دری دیگر نداریم

سرافرازیم اگر بر بنده بخشی
وگرنه از گنه سر برنیاریم

ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم

(سعدی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-08 16:38:30 بسم‌الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم

فاتحه فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن

پیش وجود همه آیندگان
بیش بقای همه پایندگان

سابقه سالار جهان قدم
مرسله پیوند گلوی قلم

پرده گشای فلک پرده‌دار
پردگی پرده شناسان کار

(نظامی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-07 12:12:56 به گوشم خش خش پاییز زرد است
دلم میعادگاه زخم و درد است

نمی‌آید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است

@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-07 12:12:52 به دل ناگفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم

به روی پوستین سالخوردم
زمستان در زمستان برف دارم

@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-06 09:13:04 تا در طلب گوهر کانی؛ کانی
تا در هوس لقمه نانی؛ نانی

این نکته رمز اگر بدانی؛ دانی
هر چیز که در جستن آنی؛ آنی

(مولوی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-06 09:12:48 یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود

که من نان و برگ از کجا آرمش
مروت نباشد که بگذارمش

چو بی چاره گفت این سخن نزد جفت
نگر تازن او را چه مردانه گفت

مخور هول ابلیس تا جان دهد
هر آن کس که دندان دهد نان دهد

(سعدی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-04-05 07:59:37 تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هرکه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه قسمت به غم زدم

(حسین منزوی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید