Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_287 با بي رحمي ادامه مي دم: ـ اين جور كه شن | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_287

با بي رحمي ادامه مي دم:
ـ اين جور كه شنيدم خيلي وقته ترنم رو از زندگيت بيرون كردي!
صداي نفساشو مي شنوم. همين طور آه عميقي كه مي كشه. طاها:
ـ دروغه مگه نه؟ مي دونم حرفات دروغه! ولي سروش به خدا اي...
با صداي تقريبا بلندي مي گم:
ـ نه لعنتي، نه، دروغ نيست. اون روزا كه بايد اون عكسا و اس ام اسا و ايميلا رو تكذيب مي كردي اين كار رو نكردي! زود به ترنم انگ خيانت
زدي هر. چند تو مقصر نبودي، من و بقيه هم همين غلط اضافي رو كرديم؛ ولي تعجبم از اينه كه چطور وقتي دارم از بي گناهيش حرف مي زنم
باور نمي كني؟!
زمزمه اش رو مي شنوم:
ـ محاله!
ـ...
طاها:
ـ غير ممكنه!
ـ...
طاها:
ـ امكان نداره سروش!
ـ بله بله، امكان نداره ترنم بي گناه باشه. آخه اون از اول گناه كار خلق شده بود!
طاها:
ـ چرا اين جوري مي كني؟
ياد حرفاي اون شبش ميفتم.
»مامان گريه نكن. من امشب با بابا حرف مي زنم تا همين الان هم خيلي خانمي كردي كه از خونه بيرونش نكردي. همون مرتيكه از سرش هم
زياده«!
طاها:
ـ سروش وقت خوبي رو براي شوخي انتخاب نكردي!
با داد مي گم:
ـ لعنتي من شوخي نمي كنم. من جديم احمق، اينو بفهم. اين عوضي الان اين جا نشسته. دارم مي رم كه به پليس تحويلش بدم.
لرزش صداش رو مي شنوم: يعني چي؟
چشمام رو مي بندم و به تلخي مي گم:
ـ يعني ترنم هيچ وقت به ترانه خيانت نكرده بود!
ـ...
ـ يعني برو بمير. يعني من هم برم بميرم. يعني احمق تر از خودمون هيچ جاي دنيا سراغ ندارم، مي فهمي؟ هيچ جا سراغ ندارم! اگه باز نفهميدي
برات بازترش كنم!
ـ...
هيچي نمي گه و همين باعث مي شه ادامه بدم:
ـ باور بي گناهي ترنم خيلي سخت تر از باور گناه كار بودنشه؟! خودش بارها و بارها به من گفته بود؛ اما من هيچ وقت جدي نگرفتمش.
طاها:
ـ آخه...
ـ مي دونم. بي خودي به خودم زحمت دادم و براي تو يه نفر ماجرا رو تعريف كردم. برو پسر، برو به زندگيت برس. از تو انتظاري ندارم.
طاها با داد مي گه:
ـ مگه مي شه؟
ـ حالا كه شده.
طاها:
ـ سروش مسخره بازي در نيار.
با مشت چنان ضربه اي به در ماشين مي كوبم كه بنفشه از ترس جيغ مي كشه .اشكان با ترس بهم نگاهي مي ندازه ولي من بي توجه به
جفتشون با داد مي گم:
ـ من مسخره بازي در ميارم يا توي احمق؟! من ازت نخواستم كه هيچ غلطي بكني .برو گمشو به ادامه ي زندگي گرانبهات برس. به طاهر هم
بگو مي خواد يه سر به اداره ي آگاهي بياد نمي خواد هم به سلامت .
طاها:
ـ سرو...
ـ حوصله ي چرندياتت رو ندارم. به اندازه ي كافي اعصابم خرد بود كه جناب عالي هم خردترش كردي!
صداي داد طاهر رو مي شنوم كه با خشم مي گه:
ـ از جلوي چشمام گمشو.
بعد هم صداش توي گوشي مي پيچه. انگار تازه به خودش اومده. با ناله مي گه:...

ادامه دارد...
@fazayeadaby