Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_302 »تمام آرزوم اين بود، يه رويايي كه شد درد | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_302

»تمام آرزوم اين بود، يه رويايي كه شد دردم«.
ياد شبي ميفته كه توي جشن نامزدي مهسا، براي عشقش آرزوي خوشبختي كرد، اما جواب سروش مث هميشه بدجور دلش رو سوزوند.
»يه بارم نوبت ما شد، ببين چي آرزو كردم«!
سروش:
«ـ به دعاي خير جناب عالي احتياجي نداريم، مطمئن باش خوشبخت مي شيم«.
»يه عمره با خودم مي گم، خدا رو شكر خوشبخته«.
سروش:
«ـ با آشنايي با نامزدم تونستم معني عشق واقعي رو درك كنم«.
»خدا رو شكر خوشبختي، چقدر اين گفتنش سخته«!
چشماش رو مي بنده. دوباره قطره هاي اشك بي محابا از زير پلكاش راه باز مي كنند. در كسري از ثانيه صورتش خيس مي شه؛ ولي باز هم پر از
درده، پر از بغضه، پر از اشكه، پر از هزاران چراهاي بي جوابه!
»نه اين كه تو نمي دوني؛ ولي اين درد، بي رحمه«!
صداي سروش تو گوشش مي پيچه.
«ـ خيلي دوست داشتي نامزدم رو ببيني كه اين همه راه اومدي؟ امروز مدام به عشق جديد من خيره شده بودي«!
»يه چيزايي رو تو دنيا فقط يك مرد مي فهمه«.
ـ مگه تو اين همه نامردي مرد هم پيدا مي شه؟!
»تمامِ روز مي خندم، تمامِ شب يكي ديگم«.
بغضش رو به زحمت قورت مي ده. سعي مي كنه جلوي اشكاش رو بگيره، اما خيلي خيلي سخته. بعضي مواقع انجام آسون ترين كاراي دنيا غير
ممكن مي شن.
»من از حالم به اين مردم دروغاي بدي مي گم«.
از شدت گريه به هق هق افتادم. هنوز حرفاي شب آخرش تو گوشمه.
«ـ هيـــس. هيچي نگو ترنم، امشب هيچي نگو، امشب فقط آغوش تو آرومم مي كنه«.
هنوز گرمي آغوشش توي وجودش احساس مي شه. هنوز هم لحظه هاي با اون بودن رو حس مي كنه. ضربان قلبش رو، مهربوني دستاش رو،
صداقت كلامش رو، هنوز هم با همه ي وجودش اون لحظه ها رو با چشم مي بينه«.
از شدت گريه بي حال مي شه. مدام با خودش تكرار مي كنه:
ـ آخه چرا باهام اين كار رو كردي؟ آخه چرا؟
ياد دوستش ميفته. با خودش زمزمه وار مي گه:ياد حرف سروش ميفته.
«ـ دو ماه ديگه عروسيمونه حتما تشريف بياريد«.
ـ شايد هم خيلي وقته عروسي كرده. دستش رو روي قلبش مي ذاره تا شايد بتونه از ضربان قلبش كم كنه.
ـ خدايا خودت كمكم كن. خودت كمكم كن كه بتونم بگذرونم. زندگي بدون سروش خيلي سخت مي گذره. به نبودش خيلي وقته عادت كردم؛
ولي به نا اميدي نه !هميشه اميد برگشتنش رو داشتم، هميشه. خدايا صبر و تحملم رو زياد كن، خيلي زياد.
آه عميقي مي كشه. ياد دوستش ميفته. بهترين دوستش. لبخند تلخي رو لباش مي شينه. هيچ وقت فكرش رو هم نمي كرد كه اين جوري بهش
خيانت بش . ه اين جوري از پشت خنجر بخوره. اين جوي داغون بشه. به همه كس به همه چيز به همه ي احتمالات فكر كرده بود؛ ولي به اين
يكي نه. حتي براي يه لحظه هم به خودش اجازه نداده بود حريم دوستيشون رو خدشه دار كنه. با همه ي شوخي ها، با همه ي شيطنتا براي
بهترين دوستش خيلي حرمت قائل بود.
سرش رو تكون مي ده و مثل تمام اين روزهاي اخير تكرار مي كنه.
ـ ترنم فراموشش كن. ترنم فراموشش كن. تو مي توني. تو مي توني دختر. فراموش كن!
با صدايي كه از شدت بغض به زحمت به گوش مي رسه ادامه مي ده:
ـ آخه چه جوري؟ اون بهترين دوستم بود. اون مي دونست جونم به جون سروش بسته هست.
دوباره ياد از دست دادن عشقش باعث مي شه دردي در قفسه ي سينش احساس كنه. بغضش رو به زحمت قورت مي ده. با ناله مي گه:
ـ سروش چي كار كنم؟ سروش...
دستاش مي لرزن.
ـ حتما عروسيشه. آره، حتما عروسيشه. اين همه دلتنگي، اين همه بي تابي، اين همه بي قراري! نمي تونه بي دليل باشه.
ديشب فقط و فقط كابوس مي ديد. وقتي بيدار شده بود پيمان و نريمان رو با چشماي نگران بالاي سر خود ديده بود. پيمان بيدارش كرده بود؛ اما
توي بيداري هيچ كدوم از كابوس ها رو به ياد نياورد.
»من از اين كه تو خوشبختي نه آرومم نه دلگيرم«.
همه ي سعيش رو مي كنه كه اشك نريزه، كه نشكنه، كه بغض نكنه، كه ضعيف نباشه، اما صداي خواننده بيشتر تحريكش مي كنه.
ـ مي خواستم خوشبختت كنم. به خدا مي خواستم خوشبختت كنم.
قطره اي اشك از گوشه ي چشمش سرازير مي شه.
»يه جوري زخم خوردم كه نه مي مونم نه مي ميرم«!
زير لب زمزمه مي كنه:
ـ يار بي وفاي من مثل خيلي از روزا دلتنگ آغوش گرمتم. مثل تمام اون چهار سالي كه آغوشت رو از من دريغ كردي و من رو در حسرت تمام
لحظه هاي بودنت گذاشتي!...

ادامه دارد..
@fazayeadaby