Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_317 عكس ترنم رو از كيفم خارج مي كنم و تو لبخ | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_317

عكس ترنم رو از كيفم خارج مي كنم و تو لبخند قشنگش غرق مي شم.
طاهر:
ـ خواهري مي دونستي به جز من يه نفر ديگه هم بدجور دلتنگته. شايد باورت نشه ترنم، شايد كه نه، فكر نكنم اصلا باورت بشه؛ ولي اوني كه به كل ازش نا اميد شده بودي الان تو اتاقته. تو اتاق تويي كه همه ي وجودت با عشق اون عجين شده بود؛ ولي تنها و بي ياور. مثل روزايي كه توتنها و بي ياور بودي .اون هم مثل من بي تاب توئه. بي تاب و بي قرار. اون هم آرزوي با تو بودن رو داره. مگه تا لحظه ي آخر عاشقش نبودي؟
مگه ديوونش نبودي؟ مگه دل تو دلت نبود كه فقط براي يه بار ديگه كنارش باشي؟ پس برگرد خواهري، پس برگرد بيا. پيشم، اين جور
مجازاتمون نكن. به خاطر من، به خاطر سروش، به خاطر مامان و . بابا ترنمي دارم از سنگيني اين درد خرد مي شم. خواهري عشقت تو اتاقته و
خودت نيستي! درد بزرگيه ترنم، درد بزرگيه.
چشمام رو مي بندم تا يكم آروم بشم. شنيدن دوباره ي حقيقت، اون هم از زبون طاهر خيلي سخته. بعضي وقتا دوست داري همه ي دنيات رو بدي
تا اون چيزي كه حقيقته رنگي از دروغ بگيره. طاهر:
ـ خواهري مگه هميشه آرزوي برگشتش رو نداشتي؟ پس چرا خودت نيستي كه ببيني برگشته؟ آره ترنم، سروشت برگشته؛ اما حيف، حيف كه
خودت نيستي تا ببيني، تا لمس كني، تا بفهمي، تا لذت ببري .
قطره اشكي از گوشه ي چشمم سرازير مي شه و روي عكس ترنم جا خشك مي كنه. طاهر:
ـ ترنم كجايي؟ آخ ترنم كجايي تا ببيني سروش هنوز هم عاشقه. آره عاشقه. عاشق تو و قلب مهربونت. كجايي ترنم؟ كجايي تا ببيني همه ي اون
اشكاي شبونه ات بي هوده بوده. تمام اشكايي كه براي نامزدي سروش ريختي و من ديدم؛ ولي با بي رحمانه ترين رفتارها روز به روز به دردت
اضافه كردم.
نگام به عكس ترنمه. گوشم به حرفاي طاهر. قلبم از شدت غم داره منفجر مي شه .عكس ترنم رو بالا ميارم و بوسه اي به عكس مي زنم. زير
لب زمزمه مي كنم:
ـ خانمي خيلي دوستت دارم، خيلي زياد.
طاهر:
ـ ترنم اي كاش بودي تا جبران كنم، تا برات برادري كنم، تا تنهات نذارم، تا طعنه نزنم، تا دلت رو بيشتر از همه نشكونم. اي كاش بودي تا اون
شب ته اون باغ لعنتي به جاي بخشيدن سروش و شكستن تو، سروش رو بشكنم و تو رو به اوج ببرم. خواهري اي كاش بودي.
دستم رو به ديوار مي گيرم تا نيفتم. تا مقاومتم رو از دست ندم. تا بيشتر از اين نشكنم؛ ولي شك دارم. شك دارم كه بتونم مقاومت كنم .لحظه به
لحظه بغضي كه تو گلوم نشسته بيشتر مي شه و مقاومت من هم كم تر .صداي طاهر دوباره تو گوشم مي پيچه. طاهر:
ـ ترنم دارم آتيش مي گيرم. سوختن رو با همه ي وجودم حس مي كنم. از اين همه چيز و از همه كس متنفرم. از اين همه بي رحمي حالم به هم
مي خوره. از بي رحمي خودم، از بي رحمي مامان، از بي رحمي بابا، از بي رحمي طاها و سروش .دارم آتيش مي گيرم خواهري. كجايي كه مثل
چهار سال پيش بياي بغلم كني و با داداشي، داداشي گفتنات اون حس آرامش رو بهم منتقل كني؟!
با بغض عميقي زير لب مي گم:
ـ ترنمم رفتنت رو باور ندارم. باور رفتنت رو دوست ندارم. ببين داري با همه مون چي كار مي كني. تو كه تحمل غصه خوردن هيچ كس رو
نداشتي، پس چطور مي توني اين همه اشك طاهر رو ببيني و اين همه دلتنگي من رو نظاره گر باشي و باز هم برنگردي!
ترنم:
«ـ بعضي مواقع با رفتن، بودنت رو درك مي كنند. اي خدا چقدر در آرزوي رفتنم«!طاهر:
ـ حتي جرات ندارم به اتاقت بيام. مي بيني ترنم؟ مي بيني كارم به كجا كشيده؟ حال و روزم رو مي بيني خواهري؟ به جايي رسيدم كه حتي جرات
ندارم پام رو تو اتاقت بذارم تا سروش رو صدا كنم. مرور خاطرات تلخي كه ما واست درست كرديم سخت تر از جا به جا كردن كوهه! اون قدر
مرور گذشته ها سخته كه حتي مامان و بابا با وجود ندونستن حقيقت هم حاضر نيستن پا توي اين خونه بذارن.
چشمام رو مي بندم و بغضم رو به سختي قورت مي دم. طاهر:
ـ اتاقت يادآور روزاهاي تلخ گذشته هست. روزهايي كه ما تلخش كرديم. هر چند اشتباه از تو و اتاقت نيست خواهري، اشتباه از من و امثال منه!
ببخش ما رو ترنم، ببخش.
يه قطره اشك سمج از گوشه ي چشمم سرازير مي شه. طاهر:
ـ خواهري خيلي شرمندتم، خيلي. به اندازه ي همه ي دنيا شرمنده ي روح پاك و دست نخوردت هستم. ببخش به خاطر همه ي حرفاي بي ربطي
كه از ديگران شنيدم؛ ولي ازت دفاع نكردم. ببخش خيلي از صبح ها توي هواي سرد زمستون من خوابيدم و تو توي اون سرما به سختي خودت رو
به محل كارت رسوندي. ببخش خيلي از شب ها به خاطر دل مامان دل تو رو شكوندم و اشك رو مهمون چشمات كردم. ببخش خواهري
چه تلخه اميدواري در عين نا اميدي .
با بغض زمزمه مي كنم:
ـ ترنم تو مثل ما بد نباش. تو مثل ما مجازات نكن. تو مثل ما تلافي نكن تو. ببخش، تو بيا، تو بيا و با بودنت به ماها زندگي دوباره بده.
طاهر:
ـ آخ ترنم، دارم مي ميرم....

ادامه دارد..

@fazayeadaby