Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_319 چقدر بد كرديم به ترنم. چه قدر بد كردم با | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_319

چقدر بد كرديم به ترنم. چه قدر بد كردم با ترنم. بقيه به كنار، من چه قدر داغونش كردم. آه پر بغضي مي كشم و با همه ي وجودم سعي مي كنم كه اشك نريزم .هر چند اين بغض داره خفم مي كنه. طاهر:
ـ دارم زير بار اين عذاب وجدان داغون و داغون تر مي شم.
كنارش روي زمين مي شينم و با بغض مي گم:
ـ از من كه بدتر نكردي طاهر، از من كه بدتر نكردي. اين قدر خودت رو عذاب نده. ديگه ديره براي اين عذاب ها، ديگه ديره! ترنم با اين بغض ها، با اين التماس ها، با اين عذاب ها بر نمي گرده. اون ديگه نيست طاهر. اون رفته واسه ي هميشه. فقط مي تونيم انتقامش رو از اون پست فطرتاي آشغال بگيريم. آروم باش مرد. فقط آروم باش و سعي كن جبران كني.
طاهر:
ـ نگو مرد، سروش، نگو مرد. من يه نامردم. من راضي شده بودم خواهرم رو بدبخت كنم. من راضي شده بودم تا ترنم با يه مرد زن مرده ازدواج كنه. مي فهمي سروش؟! من به خاطر مادرم راضي شده بودم. من به خاطر مادرم سكوت كرده بودم .من به خاطر مادرم از ترنم گذشته بودم تا پدرم هر كاري دوست داره بكنه. من بيشترين ظلم رو در حقش كردم. اون با من نسبت به بقيه صميمي تر بود، من حق نداشتم با خواهرم اين كار رو كنم من اين حق رو نداشتم. ترنم همه ي چشم و اميدش به من بود؛ ولي من به خاطر مادرم تمام اون نگاه هاي پر از التماس رو ناديده ميگرفتم.
ضربان قلبم به شدت بالا مي ره و غمم به اوج ميرسه. طاهر:
ـ مامان مي خواست به هر قيمتي شده ترنم رو از خونه بيرون كنه. اگه ترنم دزديده نمي شد صد در صد تا الان با اون مرتيكه كه سن و سال پدرم رو داشت ازدواج كرده بود. دوازده سال از خواهرم بزرگ تر بود. مي فهمي؟ دوازده سال، دو تا بچه قد و نيم قد داشت و من داشتم با اين موضوع كنار مي اومدم به. خاطر مادرم، به خاطر برادرم، به خاطر پدرم، شايد هم به خاطر خودم! آره به خاطر خودم هم بود. خسته شده بودم از اون همه حرفي كه پشت سرش مي زدن. من بي انصاف هم مي خواستم اين جوري همه مون رو خلاص كنم و خدا چه بد مجازاتمون كرد، با بردنش. آره سروش خدا ترنم رو برد تا اين جوري خلاصمون كنه به. بدترين شكل ممكن دارم تاوان اشتباهاتم رو پس مي دم. بدترين ضربه رو ما به ترنم زديم! خونواده اش. اگه ما مي بخشيديم، اگه ما شخصيتش رو خرد نمي كرديم هيچ كس به خودش جرات نمي داد پشت سرش حرف بزنه.
از حرف طاهر تمام تنم يخ مي كنه. احساس مي كنم خون تو رگام منجمد مي شه. باورم نمي شه. درسته در مورد خواستگاري و ازدواج و اين حرفاشنيده بودم؛ ولي فكر نمي كردم تا اين حد جدي باشه. طااهر:
ـ حق با ماندانا بود. ترنم با مرگش خلاص شد. اين تاوان اشتباهات ماست. مرگ ترنم مجازاتيه براي ماهايي كه باورش نكرديم. براي ماهايي كه عذابش داديم .براي ماهايي كه هيچ وقت باهاش نبوديم!
دستام رو مشت مي كنم و چشمام رو مي بندم. دلم براي مظلوميت ترنم مي سوزه .از يه طرف من عذابش مي دادم و از يه طرف خونوادش لحظه به لحظه داغون ترش مي كردن.
ترنم:«ـ غيــرت مــــردانه ات كــجاست؟! زمانـي كـــه معشــوقه ات از تــجاوز تنــهايي رنــج مي كشيــد، بـــه جــاي دركـش، تركـــش كـردى«!
طاهر:
ـ كتك هايي كه ترنم به سختي تحمل مي كرد رو مي ديدم. نگاه هاي ملتمسش رو روي خودم حس مي كردم؛ اما هيچ كاري براي نجاتش انجام نمي دادم. اون قدر مغرور بود كه التماساش رو به زبون نياره؛ ولي من نگاه هاي خسته و بي طاقتش رو مي ديدم.
ياد اون روزي ميفتم كه ترنم با سر و صورت كبود وارد شركت شد.يادمه اون روز حتي نمي تونست از شدت درد به راحتي بشينه.
ترنم:
«ـ درد را با چه اندازه مي گيرند؟ درد دارم؛ از اين جا تا تـــو«.
طاهر:
ـ مي فهمي سروش؟ من هيچ كار براش نكردم، هيچ كار فقط تماشاگر نمايش مسخره ي خونوادم بودم.
دهنمو باز مي كنم تا چيزي بگم؛ اما هيچ كلمه اي از دهنم خارج نمي شه. با بغض ادامه ميده:
ـ و حالا مي فهمم اون كتك ها، اون سيلي ها، اون بد و بي راه ها، همه و همه به ناحق بوده. خيلي سخته سروش، خيلي سخته بعد از سال هاحمايت نكردن از هم خونت بفهمي كه هيچ چيز اون جوري نبود كه تو فكر مي كردي.
به سختي زمزمه مي كنم:
ـ مي فهمم طاهر
طاهر:
ـ نه سروش، نمي فهمي!
ـ اما..
طاهر اجازه حرف زدن بهم نمي ده. با لحني عصبي ادامه ميده:
ـ من با ترنم بزرگ شده بودم حتي اگه تو بهش شك مي كردي من اين حق رو نداشتم، مي فهمي؟من حق نداشتم بهش شك كنم. آشنايي تو با ترنم فقط توي چند سال خلاصه مي شد؛ ولي من سال هاي سال باهاش زندگي كرده بودم. هميشه همراهش بودم. با خنده هاي اون خنديده بودم و با گريه هاش درد رو با همه ي وجودم حس كرده بودم. نه سروش، من حق شك كردن نداشتم. حتي اگه همه ي دنيا بهش شك كرده بودن باز هم من چنين حقي نداشتم.
طاهر سكوت مي كنه و با ناراحتي به عكس ترنم خيره ميشه من هم حرفي واسه ي گفتن ندارم. تو اين لحظه ها سكوت رو به هر چيزي ترجيح ميدم..

ادامه دارد..
@fazayeadaby