Get Mystery Box with random crypto!

آسمانی ، ملکوتی ، روحانی ، شهدایی ، داستانی ، عرفانی، مذهبی ، انقلابی، قرآنی ، خانوادگی ، خدایی، معن

لوگوی کانال تلگرام fazayeasmaney — آسمانی ، ملکوتی ، روحانی ، شهدایی ، داستانی ، عرفانی، مذهبی ، انقلابی، قرآنی ، خانوادگی ، خدایی، معن آ
لوگوی کانال تلگرام fazayeasmaney — آسمانی ، ملکوتی ، روحانی ، شهدایی ، داستانی ، عرفانی، مذهبی ، انقلابی، قرآنی ، خانوادگی ، خدایی، معن
آدرس کانال: @fazayeasmaney
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 24.34K
توضیحات از کانال

مجموعه ای برای تمام اعضا خانواده
مطالب مذهبی و دینی همراه آیات قرآن
و سخنان بزرگان دینی و معصومین

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2023-07-22 22:39:09

آرامــــ ـــش مهمـــــون
همیشــ ــ ـگى دلاتـ ــ ــون
امشب بهترینها را براتون آروز دارم

شبتون زیبا
‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌
137 views19:39
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 22:35:33

اعمال قبل از خواب

حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :

قرآن را ختم کنید
٣ بار سوره توحید


پیامبران را شفیع خود گردانید
۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین


مومنین را از خود راضی کنید
۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات


یک حج و یک عمره به جا آورید
۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر

اقامه هزار ركعت نماز
٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بعزته

گقتن تسبیحات حضرت زهرا


خواندن آیت الكرسی و سوره فلق، ناس و كافرون

به فرمایش گهر بار امام صادق علیه السلام :تلاوت سور تکاثر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَلْهَیكُمُ التَّكَاثُرُ.
حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ.
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ.
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ.
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ.
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ.
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ.
ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ.


منبع :مستدرك الوسائل، ج 5، ص 49،
@fazayeasmaney
143 views19:35
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 22:35:01
همگی باهم دعای فرج رابخوانیم

بسم الله الرّحمن الرّحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطاهرین
118 views19:35
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 22:31:26

#شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن

برای ترک سر، آماده بودم
از اوّل دل به مهرت، داده بودم
عموجان بر سرم، منّت نهادی
من از قاسم، عقب افتاده بودم

السَّلَامُ عَلَی عَبْدِاللهِ بْنِ
الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّكِی
122 views19:31
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 20:12:45 ‍ بسم رب الشهداء

نام هر شب محرم بنام کدام شهید کربلاست؟

شب پنجم: حضرت زهیر(ع) و عبدالله بن حسن (ع)...

این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به حبیب بن مظاهر و حضرت عبدالله بن حسن کودک هشت سالة امام مجتبی(ع) نیز منسوب است. عبدالله(ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین(ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید.

زهیر، الگوی عاشقی کربلاست. او تا چند روز پیش، از دیدار حسین(ع) هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد.


https://t.me/fazayeasmaney
218 views17:12
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 20:11:16
پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن

برای ترک سر، آماده بودم
از اوّل دل به مهرت، داده بودم
عموجان بر سرم، منّت نهادی
من از قاسم، عقب افتاده بودم

@fazayeasmaney
199 views17:11
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 20:10:18 مداحی شب پنجم محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
مجید بنی فاطمه
168 views17:10
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 20:04:27





بسم رب الشهـــــداء

#شهید_منوچهر_مدق
#قسمت_سی_هشتم


چهل شب با هم عاشورا خوندیم.
گاهی می رفتیم بالای پشت بوم می خوندیم.
دراز می کشید و سرش رو میذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو می گفتم.

انگشتامو می بوسید و تشکر می کرد.
همه ی حواسم به منوچهر بود.
نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو.
همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه.

اون توی دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر.
برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه،
همین موقع هاست....
کناره گیر شده بود و کم حرف.

کارای سفر️ رو کرده بودیم.
بلیت رزرو شده بود.
منتظر ویزا ️ بودیم.
دلش می خواست قبل از رفتن، دوستاش رو ببینه و خداحافظی کنه.
گفتم: "معلوم نیست کی میریم "
گفت: "فکر نمی کنم ماه شعبان به آخر برسه.
هر چی هست توی همین ماهه "

بچه های لجستیک و ذوالفقار و نیروی زمینی رو دعوت کردیم. زیارت عاشورا خوندن و نوحه خونی کردن.
بعد از دعا، همه دور منوچهر جمع شدن.
منوچهر هی می بوسیدشون.
نمی تونستن خداحافظی کنن.
می رفتن دوباره بر می گشتن، دورش رو می گرفتن.
 
گفت: "با عجله کفش نپوشید "
صندلی رو آوردم.
همین که می خواست بنشینه، حاج آقا محرابیان سرش رو گرفت و چند بار بوسید.
بچه ها برگشتن گفتن: "بالاخره سر خانم مدق هوو اومد!
گفتم: "خداوکیلی منوچهر، منو بیشتر دوست داري یا حاج آقا محرابیان و دوستاتو؟!"
گفت: "همتونو به یه اندازه دوست دارم"
سه بار پرسیدم و همین رو گفت.

نسبت به بچه های جنگ همین طور بود.
هیچ وقت نمی دیدم از ته دل بخنده مگر وقتی که اونا رو می دید.با تمام وجود بوشون می کرد و می بوسیدشون.
تا وقتی از در رفتن بیرون، توی راهرو موند که ببیندشون.

روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد و من گوش می دادم می گفت:"همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم اومده"

گوشه ی آشپزخونه تک مبل گذاشته بودم.
می نشست اونجا.
من کار می کردم و اون حرف می زد.
خاطراتش رو از چهار سالگی تعریف می کرد....


《منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود.سالها غذاش پوره بود.
حتی قورمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد.
اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد.
 فرشته جگرها را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر.
لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند.
 دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر.
گفت: "اینها را ببین عین دوتا مرغ عشق می مانند "》


از یه چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر رو دوست داشتم و بهش گفتم.
از کسی هم خجالت نمی کشیدم.
منوچهر به دایی گفت:
"یه حسی دارم اما بلد نیستم بگم.
دوست دارم به فرشته بگم از تو به کجا رسیدم اما نمیتونم"

دایی شاعره.
به دایی گفت: "من به شما میگم. شما شعر کنید سه چهار روز دیگه که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخونید "
دایی قبول کرد...
گفت: "میارم خودت برای فرشته بخون "

منوچهر خندیدو چیزی نگفت.
بعد از اون نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر.
اما صبح که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین میومد که می رفتم زیر سرم.
من که خوب می شدم، منوچهر فشارش میومد پایین....

ظاهرا حالش خوب بود.
حتی سرفه هم نمی کرد.
فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا رو بالا می آورد.
من دلهره و اضطراب داشتم.
انگار از دلم چیزی کنده می شد.
اما به فکر رفتن منوچهر نبودم....




جهت عضویت کلیک کنید .
@fazayeasmaney
194 views17:04
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 20:02:04 بسم رب الشهـــــداء #شهید_منوچهر_مدق #قسمت_سی_هفتم نمی تونستم حرف بزنم چه برسه به این که شوخی کنم. همه قطع امید کرده بودن. چند روز بیشتر فرصت نداشتیم. لباساشو عوض کردم که در زدن. فریبا گفت: "آقایی اومده با منوچهر کار داره " …
186 views17:02
باز کردن / نظر دهید
2023-07-22 16:53:41
کلامی از بزرگان

وقتی حیا رفت؛
ایمان انسان هم میرود!
چون حیا پوششی برای ایمان
است؛ آنوقت هر چه شیطان میگوید
انجام میدهی...همه رقم جنایت میکنی!

آیت الله مجتهدی

@fazayeasmaney
375 views13:53
باز کردن / نظر دهید