Get Mystery Box with random crypto!

ملاحظاتی پیرامونِ «جواز سقط جنین» #محمدموسوی‌عقیقی درباره‌ی | فکرک‌های من | موسوی عقیقی

ملاحظاتی پیرامونِ «جواز سقط جنین»
#محمدموسوی‌عقیقی

درباره‌ی بحث سقط جنین، من چند نکته دارم، که هم شامل «جواز سقط جنین» و هم «عدم جواز سقط جنین» است.

نکته‌ی اول
فارغ از نگاه دینی، اگر ما برای مادر جنبه‌ی «مؤلف» یا «خالقیت» درباره‌ی فرزند را در نظر بگیریم، یعنی بگوییم مادر مؤلف، سازنده و خالق فرزند است، که به واقع هم چنین است، طبیعتاً او حق دارد در ادامه از اینکه سازنده و خالق باشد، انصراف دهد. او در مقام خالق، می‌تواند جانِ انسانِ درون خود را بستاند. البته می‌پذیرم که او دارد حقوقی از یک انسان را ضایع می‌کند. اما در مقایسه‌ی «خالقیتِ مادر» و «حق حیات فرزند»، نظر سازنده اولویت بیشتری دارد. البته مقایسه‌ی «حق سقط جنین» با «حق قتل فرزند توسط پدر» خارج از موضوع است، زیرا در قتل فرزند توسط پدر، نه تنها حق حیات انسان نقض می‌شود، بلکه حق شهروندی هم مورد تعرض قرار می‌گیرد.

نکته‌ی دوم
اگر نکته‌ی اول را نپذیریم، «حق حیاتِ انسان» ارتباط مستقیمی با «امکانِ استفاده از این حقوق» را دارد. یعنی زمانی حقِ حیات معنا و مفهوم دارد که انسان بتواند از آن استفاده کند، اگر این حقوق قابل استفاده نباشند، اساساً حقی به وجود نیامده است. حق حیات نیز با حقوق دیگر شکل می‌گیرد، مثل حق نفس کشیدن، حق آزادی، حق انتخاب، حق تغذیه‌ی مناسب و... . درباره‌ی جنین تمام این حقوق، پیشفرض‌ هستند. یعنی حقوقی که «می‌تواند» داشته باشد، نه اینکه «دارد».

نکته‌ی سوم
اما آن چیزی که باعث می‌شود حق سقط جنین را من تا حدی نپذیرم، مساله‌ی «حقِ جان داشتن» است. این وضعیتِ جان داشتن، بعد از چند ماه در جنین شکل می‌گیرد، به خصوص از آن زمانی که «درد و رنج» را می‌فهمد. از نگاه من یک زن، تنها به همین دلیل مجاز نیست، بعد مدتی از بارداری، سقط جنین را انجام دهد. (جان به معنای شروعِ زیستِ طبیعی بدن است) با این حال من یک ملاحظه‌ی اخلاقی در این مورد دارم که در نکته‌ی بعد می‌گویم.

نکته‌ی چهارم
ستاندن جان هرچند «بی‌اخلاقی» است ولی این را هم باید لحاظ کرد که در خیلی از موارد پدر و مادر هم، با ایجاد موجودی که حق انتخاب در ایجادش ندارد، دچار بی اخلاقی می‌شوند. باید دید میان مقایسه‌ی «ستاندن جان» یا «نقض حق انتخاب» چه دلایلی را می‌توان بر تقدم یکی بر دیگری داشت. به خصوص که اگر «نقض حق انتخاب» مساوی با «در رنج زیستن» باشد.

نکته‌ی پنجم
فرض کنید زن و مردی در شرایط مناسبی تصمیم می‌گیرند بچه‌دار شوند. یعنی هم وضع فرهنگی مطلوبی دارند و هم اوضاع مالی مناسبی را دارا هستند. اما به یکباره شرایط بحرانی می‌شود. این بحران می‌تواند فقدانِ پدر، یا وضع معیشت بد، یا شروع یک جنگ باشد. منظور بحرانی است که زیستِ حال و احتمالاً آینده‌ی آن بچه را تحت تأثیر قرار دهد. حال وضعیت چگونه است؟! اگر مادر فرزند خود را سقط کند «حقِ جان» او را نقض کرده است، و اگر سقط نکند به فرزند خود «رنج و عذاب» در زیستن می‌دهد. از نظر من، در نگاه نخست جان مهم‌تر است، اما بیشتر که می‌اندیشم، به نظر رنج از آن جهت که «تداوم» و «بحران‌آفرین» است و «حقِ انتخاب» را هم ضایع می‌کند، می‌تواند موقتاً مهم‌تر باشد. پس در اینجا من جانب جواز سقط جنین را می‌گیرم.

نکته‌ی ششم
باید میان «بارداری خودخواسته» و «بارداری ناخواسته»، حداقل تفاوتی را قائل باشیم. طبیعتاً سقط جنین در بارداری خودخواسته ناروایی اخلاقی بیشتری دارد. نوعی اهمال‌کاری و بازی کردن با مسائل بنیادین زندگی بشر است. اما در بارداری ناخواسته، چون باعث رنجِ مادر و البته رنج فرزند است، سقط جنین راحت‌تر مجاز می‌شود.

نکته‌ی هفتم
فرض کنید زن و مردی با دلایلی که دارند قصد بچه‌دار شدن دارند. زن حامله می‌شود. بعد از مدتی، به این نتیجه می‌رسند که دلیلِ آن‌ها برای فرزندآوری «دلیلِ غیرعقلایی» بوده است. ملاحظه‌ی اخلاقی من، این نتیجه را دارد که فرزندآوری با دلایل غیرعقلایی، زندگی را سخت‌تر و تلخ‌تر می‌کند، و از سویی رنجِ زیستن به پدر و مادر را هم می‌دهد، یا آنان را در مقابل این بچه، بی‌مسئولیت می‌کند. پس در اینجا به نظرم، سقط جنین، «موجه‌تر» است.

نکته‌ی هشتم
«رنجِ زیستن» ارتباط مستقیمی با «فرهنگ و تربیت» دارد. در نگاهِ من اساساً بچه‌دار شدن در جامعه‌ای که فرهنگِ تربیتی سطح پایینی دارد، «بی‌اخلاقی» است. من شخصاً در این موضوع، سقط جنین را «موجه‌تر» یا دارای «سودِ بیشتر» می‌دانم.

به طور کلی، در موارد بسیاری «حقِ سقط جنین»، «موجه» یا «موجه‌تر» است و من آن را می‌پذیرم. اما در مقابل، آنگونه که می‌فهمم، مخالفت با سقطِ جنین دلایل قانع کننده‌ای ندارد. حداقل با مناقشاتی که من عرض کردم، فعلاً در نگاهم قانع کننده نیست.

فکرک های من|موسوی عقیقی|@fekr_rak