2021-07-25 21:17:49
سرش را روی شانه ام می گذارد و می گوید:
احساساتی در این جهان هست که بعضی ها تجربه اش میکنند و بعضی دیگر نه، بعضی ها با آدم های اطرافشان تجربه می کنند و بعضی با آدم های دوردست، بعضی ها با آدم های ممکن که آخرش به هم رسیدن است و وصال و بعضی ها با آدم های ناممکن...
و شاید برای عده ای تجربه کردنش دلچسب باشد حتی در شرایط سخت!
و برای عده ای دیگر نه...
میپرسد: تا حالا یک جایی از زندگی ات مجبور به خداحافظی شدی؟
از کسی که خیلی دوستش داری ...
یک خداحافظی در ظاهر بی رحمانه، اما
پر سوز و گداز؟ اما جان فرسا..؟
تا حالا به خودت قول دادی یادش را برای همیشه ببوسی و کنار بگذاری؟ به خودت قول دادی که فراموشکار و بی اعتنا شوی به خواهش های دلت و به هر حس
عاشقانه ای که در این دنیا رد و بدل میشود؟ اما باز با کوچکترین بهانه ای دست و دلت لرزیده، قول و قرارهایت یادت رفته و قلبت تندتر تپیده؟ خاطره ها در سرت چرخیده، دلتنگی به سمتت هجوم آورده، بغض تسخیرت کرده، دیوار محکمی که دور خودت کشیدی فرو ریخته و یکدفعه با تمام وجود همانی را خواستی، که خواستنش را برای خودت ممنوع کرده بودی؟
یا هر وقت از فراق، دوری و نرسیدن شنیدی به فکر فرو رفتی و راه نفست بند آمده؟
شاید اگر کسی آن احساس ها را تجربه نکرده باشد این کلمه ها برایش معمولی یا کم ارزش به نظر بیایند اما آنکس که تجربه کرده میداند که این کلمه ها این حس و حال ها چقدر احترام دارند و نمیشود انکارش کرد...
هر دو، به دوردست خیره مانده ایم...
دارم به این فکر میکنم که دانستن، چه موهبت بزرگی است!
اینکه وقتی کسی از عشقش برایت تعریف میکند و از تلخی ها و شیرینی هایش
می گوید، تو میفهمی یعنی چه!
اینکه وقتی یک نفر با شنیدن یک اسم چشمهایش برق میزند یا اشکش جاری میشود، روی لب هایش لبخند می نشیند یا سکوت، و تو میفهمی یعنی چه،
و آدمی که خودش تا مغز استخوانش این تلخی ها و شیرینی ها را چشیده خوب
می داند وقتی میگویند عشق...
این عشق و عاشقی چه داستان ها دارد!
سرم را به سرش تکیه میدهم
به سلامتیِ غم قشنگِ دنیا
به سلامتیِ عشق...
#فرشته_رضایی
@fereshteh_rezayi
750 views18:17