Get Mystery Box with random crypto!

#پارت۹ #ارباب‌جدایی #رمان _ هوووم _ خواب بودي _ اره سلام | مـٖٖیـٖٖکـٖٖس غـٖٖمـٖٖگـٖٖیـٖٖن عـٖٖاشـٖٖقـٖٖانـٖٖه٫رمـٖٖان

#پارت۹
#ارباب‌جدایی
#رمان

_ هوووم
_ خواب بودي
_ اره سلام
کلافه گفتم
_ علیک سلام پاشو خودتو جمع کن
معلوم بود داره کش و قوسی به خودش میده گفت
_ چرا
_ بریم قرار اگه نمیاي خودم میرم
ولی برا این زود فرز و اماده گفت
_ چرا کجا بگو دو دیقه دیگه اونجام
_ اخ از دست تو . چشمه
_ برم اماده شم
_ تا نیم ساعت دیگه نمیایم
_ مگه کسه دیگه اي هم هست
_ اره کاوه و هانا
_ باشه عزیزم
_ من برم اماده شم فعلا میبینمت
_ فعلا عزیزم
تلفن گذاشتم منم بلند شدم رفتم آماده بشم با وسواس انتخاب کردم
یک لباس شیری با صورتی یه هد صورتی هم زدمو کمی با یه وسیله سرخ کردنی عین گچ بود لبامو گونمو سرخ کردم
دوري زدم عالی شده بودم
با دست دامنمو گرفتم و از خونه اومدم بیرون به
طرف خونه هانا که چند خونه اونور تر بود رفتم
درو زدم و منتظر موندم بیاد بازم زدم که در باز شد
اومد بیرون لباس خوشگلی پوشیده بود باهم هم قدم شدیم
_ میگما روژان زیادي خوشگل نکردی
_ خوشگل بودم
_ اعتماد به نفستو
_ حسود
بعد باهم بلند خندیدیم همینطور که میگفتیمو میخندیدیم ماشینی اینجا اومد
ماشین خیلی کم بود و خیلی عجیب و زیبا بود
اینکه وقتی سوارش میشدي با سرعت زیادي
میتونستی بري دوست داشتم یه بار سوارش بشم جیب اسم اون ماشین بود
@Film_miks