ایجاد مانع در تجارت (۱) فردریک باستیا آقای حمایتگر (ای | Financial Engineering
ایجاد مانع در تجارت (۱)
فردریک باستیا
آقای حمایتگر (این نام را من به وی ندادهام؛ آقای شارل دو پَن این نام را جعل کرده است) عمر و سرمایهی خود را در این راه صرف کرد که سنگهای معدن واقع در زمین خود را استخراج و به آهن تبدیل کند. این در حالی است که طبیعت با بلژیکیها مهربانتر بوده است و شرایط مناسبتری را برای آنان فراهم کرده است؛ از اینرو، در مقایسه با آقای حمایتگر، بلژیکیها میتوانستند آهن خود را با قیمت بهتری به فرانسویها بفروشند. این امر به این مفهوم است که فرانسویها قادر بودند از طریق خرید از مردم خوب سواحل شمالی فرانسه و بلژیک، با کار کمتر، آهن بیشتری را به دست آورند. بنابراین با توجه به منافع شخصی ناشی از این امر، آنان بهرهبرداری کامل را از این وضعیت کرده و آقای حمایتگر هر روز شاهد گروه کثیری از میخسازان، کارگران معادن آهن، ارابهسازان، مکانیکها، آهنگران و شخمزنان بود که شخصاً، یا از طریق واسطههای خود، به دنبال تأمین آهن مورد نیاز خود از بلژیک بودند. و البته آقای حمایتگر از این وضعیت خرسند نبود.
در ابتدا، وی در پی آن بود تا با این وضعیت مقابله کرده و از طریق فیزیکی (با توسل به زور) این تجاوز به خود را متوقف سازد و، در واقع، با توجه به صدماتی که تنها متوجه وی بود، این کمترین اقدامی بود که میتوانست انجام دهد. لذا با خود گفت که خود را مجهز خواهم کرد، هفتتیر و فشنگهایم را برخواهم داشت و در صورت مواجهه با اولین کارگر آهنگری، میخساز، ارابهساز، مکانیک... او را خواهم کشت چراکه آنان بیش از هر چیز به فکر سود و منافع خود هستند و این کار من، درسی خوب به آنان خواهد داد.
هنگامیکه در حال آمادهسازی خود بود، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد، و لحظاتی تأمل کرد که این امکان نیز وجود دارد که هموطنان وی و همچنین دشمنان او نیز در مقام دفاع از خود برآمده و نه تنها اجازه ندهند تا من آنان را بکشم بلکه ممکن است قضیه معکوس شده و آنان مرا بکشند. علاوه بر آن، اگر من همهی مستخدمان خود را هم بهکار گیرم، ما نمیتوانیم از تمامی مرزها دفاع کنیم، و بالاخره اینکه تمامی مراحل مذکور، هزینههای زیادی را بر من تحمیل خواهد کرد که بهای آن بیش از ارزشی است که این کار برای من خواهد داشت.
آقای حمایتگر میرفت که خود را مستعفی کرده، و همانند دیگران آزاد شود که ناگهان ایدهای درخشان در ذهنش خطور کرد.
او به خاطر آورد که یک کارخانهی بزرگ قانونسازی در پاریس وجود دارد. او از خود پرسید که قانون چیست؟ معیاری است که هرگاه به اطلاع عموم برسد، اعم از خوب یا بد، همهی افراد ملزم به اطاعت و تبعیت از آن هستند. برای اجرای این قانون، یک نیروی پلیس، سازمان یافته است که برای ایجاد آن نیرو، از مردم پول و نیروی انسانی دریافت شده است.
وی در این اندیشه بود که از این کارخانهی قانونسازی در پاریس مصوبهای دریافت کند مبنی بر اینکه ورود و خروج آهن بلژیک ممنوع اعلام شود. این اقدام وی میتوانست نتایج ذیل را برای او در پی داشته باشد:
دولت جایگزین تعداد اندک مستخدمانی خواهد شد که من قصد داشتم به سرحدات بفرستم. با سپاهی متشکل از هزاران تن از فرزندان آهنگران، میخسازان، مکانیکها و... که از من نافرمانی میکردند. سپس جهت حفظ شرایط روحی و بهداشت این ۲۰ هزار افسر گمرک، ۲۵ میلیون فرانک از همین آهنگران، شخمزنان و... دریافت خواهد شد. بر این اساس، حمایت بهتری نیز صورت خواهد گرفت و هیچگونه هزینهای نیز برای من نخواهد داشت.
من در معرض خطر ناشی از وحشیگری کارگران معدن قرار نخواهم گرفت. من آهن خود را به قیمت موردنظر خود خواهم فروخت. من از اینکه شمار زیادی از مردم اینگونه فریب خورده اند، لذت خواهم برد. این به آنان خواهد آموخت که همواره خود را منادیان، پیشروان و مشوقان توسعه در اروپا قلمداد کنند. گرچه این حرکت دشواری است لیکن به زحمت امتحان آن میارزد. ادامه دارد...
بزرگترین کانال مهندسی مالی کشور https://t.me/joinchat/AAAAAEOZYLLiz9ONZ4GUBg