ویلیام اسپارکمن ---- قسمت اول در کنتاکی آمریکا، جایی در دل | Friedrish
ویلیام اسپارکمن ---- قسمت اول
در کنتاکی آمریکا، جایی در دل جنگلی که چند کیلومتر از آسفالت دور میشه و یک مسیر خاکی داره، یک گورستانی وجود داره که درختای زیادی اون رو پوشونده. روزی خانوادهای رفته بودن اون سمتا برای دیدار مجدد با قبر بستگان که از دور دیدن ظاهرا یک مرد سرتاپا لختی از یکی از درختا آویزونه.
این رشته توییت صحنههایی رو توضیح داده که شاید برای گروههای حساس مناسب نباشه. اگر از گروههای حساس هستید، نخونید، چیزی رو از دست نمیدید.
سال ۲۰۰۹ بود. این گورستان جای خیلی پرتی قرار داره و اهالی محل میگن اگه هر وقت اون طرفا کسی رو دیدین، حتما اسلحه دم دستتون باشه چون جای جالبی نیست. آقای جری ویور که با خانواده رفته بود اونجا، همیشه اسلحه همراش بود. چیزهایی دیده بود تو این جنگلها که هیچوقت بدون اسلحه اونجا نمیرفت.
یک وانت قرمز رنگی اونجا پارک بود و آقای جری و پدرزنش اسلحههاشون رو در آوردن و از دور محل رو پاییدن. چیزی خاصی دیده نمیشد جز یک جنازه که ظاهرا بسته بودنش به درخت. خانوادههاشون رو سوار ماشین کردن و زنگ زدن به پلیس. خودشون هم تا اومدن پلیس جرات نکردن که نزدیک جنازه بشن.
یک ساعتی طول کشید تا پلیس برسه و با اومدن پلیس، آقای جری هم دل و جراتی بهم زد و نزدیک جنازه شد. وحشت کرد. دست و پاهای اون مرد لخت با نوارچسپ خاکستری رنگی بهم گره زده شده بود. تکه پارچهی قرمز رنگی تو حلقش فرو رفته بود. کارت شناسایی اداری مرد از تکه چسپی از کلهش آویزون بود.
روی شکمش بزرگ سه حرف F E D نوشته شده بود. جنازه کمی به جلو خم شده بود و یه نایلونمانندی دور گردنش بود که اون رو به درخت بسته بود. طنابی هم گردنش بود که از بالا به درخت متصل بود. جز جوراب هیچی تنش نبود. پلاک ماشینش رو بررسی کردن: ویلیام اسپارکمن، ۵۲ ساله، کارمند اداره آمار.
صحنه انقدر وحشتناک بود که آقای جری برای هفتهها فکرش درگیر بود. پیش خودش فکر کرد این مرگ، برای نمایشه، کسی با این مدل کشتن این آدم خواسته عدهای رو بترسونه. کاراگاه ۲۸ سالهای به اسم دونالد ویلسون به محل جرم اعزام شد. رسید و جنازه رو خوب وارسی کرد برای جزئيات.
دید که چهرهی مقتول خیلی درهمه و از گوش سمت راستشم خون اومده. حدس زد شاید با چوب بیسبال حسابی کتککاری شده. بعد دید که چسب دور پاش حسابی سفت و محکم بسته شده اما چسپ دور دستاش شل و ول بود. عجیبتر اینکه، یه تیکه چسپ از بالای سر اسپارکمن اومده بود و عینکش رو روی صورتش نگه داشته بود
اطراف جنازه هیچ رد ماشینی نبود. دیدن طنابی که وصله به گردنش طناب درازیه که در فواصل مختلف گره خورده. حدس زدن شاید چندین بار باز و بسته شده تا جای مناسب پیدا بشه. تو ماشینش هم گشتن چیز خاصی نیافتن. معمولا گنگسترای منطقه پس از همچنین کاری ماشین رو آتیش میزدن ولی این سالم بود.
روی پروندهش نوشتن مرگ مبهم که به مرگهایی با عامل نامشخص اطلاق میشه. سه حدس میشد زد: یا خفگی اروتیک بوده (تصادف) یا قتل بوده با به طناب کشیدن طرف و یا فرد رو جای دیگری کشتن و سپس آوردن اینجا و پس از مرگش از درخت آویزونش کردن. هیچ سرنخی پیدا نکردن.
نقل قول آدمای محلی این بود که شاید با گنگهای پخش مواد گلاویز شده و اینطوری کشتنش تا عبرتی بشه برای بقیه. یا بعضیا میگفتن شاید جایی یک در اشتباهی رو باز کرده و از اونجایی که خلافکارای اون منطقه دوست ندارن کسی سر از کارشون در بیاره، گرفتن این بلا رو سرش آوردن.
برگردیم به صحنه جرم: پلیس تا صد متری جسد رو به دنبال جزئیات گشت. چیزی پیدا نشد. نصف شب شده بود. ماشینش انگار غارت شده بود. کلی کاغذ پخش شده بود تو ماشین، داشبورد و کنسول باز شده بودن و صندلی شاگرد افتاده بود جلو. از قاضی مجوز گرفتن که برن خونهش رو بگردن.
صبح ساعت ۶ تیمی از پلیس رفتن جلو خونهش. کسی خونه نبود. در رو باز کردن و رفتن تو. خونه نامرتب بود اما نشون نمیداد که کسی به زور واردش شده باشه. کامپیوتر و اینا نداشت اما یه سگ داشت تو خونه که کنارش چند بسته بزرگ غذا بود. اما در کل چیز دندونگیری پیدا نکردن.
جسد رو تحویل پزشک قانونی دادن. دکتر پس از بررسی جسد، دلیل مرگ رو خفگی اعلام کرد و گفت خونی که از گوشش اومده به احتمال زیاد ناشی از عفونت حشرات بوده که رفتن تو گوش جسد. کبودی هیچی نداشت و گفتن انگار کسی بهش دست نزده. انگار قبل از بسته شدن بیهوش شده بود یا مرده بود.