سید جواد طباطبایی: مفهوم «انقلاب» در معنایی که امروزه به کار م | موسی غنینژاد
سید جواد طباطبایی: مفهوم «انقلاب» در معنایی که امروزه به کار میرود، در زبانهای اروپایی هم جعل جدید است. مشروطهخواهان اقدام خود را نهضتی برای احیای کشور از مجرای برقراری حکومت قانون میدانستند. آنچه انجام شد امروزه انقلاب در علوم اجتماع و سیاسی میخوانند. اما مسئله اصلی عنوان نیست، بلکه پیآمدهای آن است که باید فهمید. به لحاظ پیآمدهایی که مشروطیت داشت میتوان آن را انقلاب خواند، اما باید به تمایزی که آرنت به دنبال توکویل میان دو گونه انقلابها ـ انقلاب برای تاسیس آزادی و انقلاب برای برابری اجتماعی ـ وارد کرده توجه داشت. مشروطیت ایران از انقلابهای برای تاسیس آزادی بود و نه برای برابری در تقسیم ثروت. این نکته که اینجا نمیتوان به تفصیل گفت، ناظر بر این اصل است که برابری واقعی در برابر قانون و در نظام قانونی ممکن است. تنها در نظام قانونی برابری تدریجی میان افراد ممکن میشود، در حالی که از انقلابهایی که هدف اولیه انها برقراری برابری بوده، جز نظامهای فاسد و عمیقا نابرابر برنیآمده است. تجربه و ترازنامه شوروی و سوسالیسم آن در برابر ماست، از نظام نزدیک به بردهداری چین در داخل و در مناسبات با دیگر کشورها چیزی نمیگویم. برخی اعتقاد دارند که چین در افریقا همان مناسباتی را ادامه میدهد که قدرتهای استعماری دویست سال پیش برقرار کرده بودند.
اشکال روشنفکری این است که نظام مشروطه صد سال پیش را از انگلستان کنونی قیاس میگیرد. نظامهای آزادی آغازی دارند اما انجامی ندارند. به خلاف انقلابهای برای برابری که یکباره نظام تولید و قانونی کشور را نابود میکنند. آزادی تنها میتواند از نقطه صفر آن شروع شود.
· نخستین سرچشمههای نشر اندیشههای سوسیالیستی در عصر مشروطه و پس از آن را چگونه باید توضیح داد؟
موسی غنینژاد: آن چیزی که به نظر من در فهم تحولات سالهای نخست مشروطه مهم است، همانطور که اشاره کردم، غلبه نوعی ناسیونالیسم و استقلالطلبی ضد بیگانه (و نه سوسیالیسم) است. این ناسیونالیسم بیگانهستیز ریشه در وقایع یک سده پیش از آن داشت. شکست ایران در جنگهای ایران و روس، از دست رفتن بخشی از «ممالک محروسه»، نفوذ پیدا و پنهان روس و انگلیس در دربار ایران، بیاعتمادی و سو ظن نسبت به قراردادهای اقتصادی با بیگانگان (مسئله امتیازات) و غیره موجب شکلگیری نوعی بیگانه هراسی در میان اقشار مختلف شده بود. بعلاوه، پس از درگیریهای طاقت فرسا میان مشروطهطلبان و استبدادیون که منجر به خلع سلطنت محمدعلی شاه شد، خلا قدرت خطرناکی به وجود آمد که تمامیت ارضی کشور را در معرض تهدید قرار میداد. در این فضای هرج و مرج و فقدان قدرت دولت مرکزی بود که که نگرانی نسبت به از دست رفتن ایران در میان اقشار آگاه مردم اوج گرفت و حفظ تمامیت و استقلال ایران به اولویت نخست تبدیل شد. لازم به ذکر است که این ناسیونالیسم به هیچ وجه ریشه لیبرالی نداشت و افرادی نظیر دهخدا و تقیزاده که از منادیان و مبلغان آن بودند، بیشتر ایدههای چپ در ذهن خود داشتند. به هر حال این نگرانی جدی روشنفکران از گرایشهای جداسری در گوشه و کنار ایران و عدم توان دولت برای کنترل این اتفاقات، در نهایت منجر به روی کار آمدن رضاشاه شد.
· آیا تنها راهحل نگرانی روشنفکران از تجزیه ایران با به قدرت رسیدن رضا خان دسترسپذیر میشد؟