موسی غنینژاد: به هر حال راهحل، کم و بیش، آن چیزی بود که اتفا | موسی غنینژاد
موسی غنینژاد: به هر حال راهحل، کم و بیش، آن چیزی بود که اتفاق افتاد. هیچ مشروطهطلب شاخص و سیاستمدار و اهل فکری با برآمدن سردار سپه و عزم او به حفظ تمامیت ارضی ایران، مخالفت نکرد و روی کار آمدن او را اتفاق بدی ندانست. بالاخره استقلال و تمامیت ارضی ایران حفظ شد. این واقعیت غیرقابل انکار است. ولی این حفظ استقلال به قیمت چیز دیگری تمام شد و آن عمدتا آرمانهای آزادیخواهانه نهضت مشروطه بود. در این میان دنبال مقصر گشتن شاید کار منصفانهای نباشد. زمانی که رضاشاه به قدرت رسید با برخی از روشنفکران شاخص آن زمان مشورت کرد و از آنان خواست مطالبات خود را بگویند. آنان نیز حفظ تمامیت ارضی ایران، برقراری امنیت و ایجاد دیوانسالاری متمرکز و کارآمد را به عنوان مهمترین درخواست خود مطرح کردند و رضاشاه نیز این مطالبات را عملا برآورده ساخت. روشنفکران چیزی درباره آزادی و لیبرالیسم از رضاشاه نخواستند. علت هم این بود که در شرایطی که کشور در حال فروپاشی و تجزیه بود، چنین مطالباتی واقعا لوکس به نظر میآمد و مسئله آن روزهای مملکت نبود. ایران در شرایطی بود که هر لحظه ممکن بود به سرنوشت امپراطوری عثمانی دچار و تجزیه شود. اما به هر حال مجموعه شرایط و هوشمندی برخی نیروها از جمله نخبگان سیاسی باعث شد وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران حفظ شود. اما مشکل ما بعد از این مقطع شروع میشود. پس از تشکیل و تثبیت دولت رضاشاهی، تحصیل کردههایی نظیر علیاکبر داور و سیدحسن تقیزاده که با او همکاری میکردند، تفکر معطوف به اقتصاد آزاد نداشتند و این مسئله ارتباطی به رضاشاه نداشت. به عنوان مثال علیاکبر داور مدل آلمان را در ذهن خود داشت و میخواست مسائل ایران را با مدلی شبیه به ناسیونال سوسیالیسم بهپیش برد. در این مقطع چیزی که در تفکر اقتصادی ما غالب شد، نوعی ناسیونال سوسیالیسم بود. به عقیده من ناسیونال سوسیالیسم از آن زمان به بعد به ایدئولوژی غالب در کشور ما تبدیل شد به طوری که حتی نهضت ملی کردن نفت به رهبری دکتر مصدق، و رژیم محمدرضا شاه پس از حوادث ۲۸ مرداد نیز به شدت از آن متاثر بودند. عدهای طرح موضوع ناسیونال سوسیالیسم را نوعی ناسزای سیاسی تلقی میکنند. این مدعیان، مانند همایون کاتوزیان، که تمایلات سیاسی خود را عاری از هر عیب و نقصی میدانند و پژوهش علمی را از مبارزه سیاسی نمیتوانند تفکیک کنند ناگزیر هر گونه تحلیلی را که باب طبعشان نیست ناسزا تلقی میکنند. ناسیونال سوسیالیسم ناسزا نیست، بلکه ایدئولوژی است که، چه بسا با حسننیت، دامنگیر بخش بزرگی از اندیشه سیاسی ما ایرانیان از آن زمان تاکنون شده است.
سید جواد طباطبایی: همینطور است! کسانی که از ایران به آلمان رفته بودند، فریفته الگوی بیسمارکی شده بودند و برخی پیشنهاد میکردند که دولت چند نفر به آلمان بفرستد تا آموزش ببینند و به ایران بازگردند. رگههایی این اشکال که دکتر غنینژاد به آن اشاره میکند در مجلس اول نیز وجود دارد. اما در آن مجلس ترکیب به گونهای بود که تعادل نیروها اجازه نمیداد ایدئولوژیهای جدید بر فکر عقلایی بچربد. عقلایی مانند میرزا فضلعلی تبریزی با عقل سلیم و بینشی که از علم اصول داشت به مسائل مینگریست. کسانی مانند او اگرچه علم اقتصاد و سیاست جدید نمیدانستند اما با عقل عقلایی پیشنهادهایی میکردند که به لحاظ سیاسی و اقتصادی مهم بود.
همان طور که اشاره کردم علم سیاست و اقتصاد جدید مبتنی بر عقل عقلایی است و جان لاک با توضیح این نظریه عقل عقلایی راه را بر مکتب اسکاتلند و روشنگری اسکاتلند هموار کرد که آدام اسمیت شناختهترین نماینده آن است.
· یک نکته جالب در رابطه با روشنفکران عصر مشروطه و درخواست آنان از رضاشاه وجود دارد که متقاضی توجه و محترم شمردن مالکیت بودند. شاید بدین خاطر بود که سازمان ثبت اسناد چندین سال پیش از سازمان ثبت احوال تاسیس شد. پرسش این است که آیا روشنفکران در دوره رضاشاه به چیزی غیر از مالکیت میتوانستند بیندیشند؟