سید جواد طباطبایی: بله! جامعه مدنی را اگر مقولهای در ایدئولوژ | موسی غنینژاد
سید جواد طباطبایی: بله! جامعه مدنی را اگر مقولهای در ایدئولوژیهای قدرت ندانیم داریم. من از این حیث حوزه را مثال زدم که دکتر غنینژاد به آن اشاره کرد. به دهها ناحیه در جامعه مدنی میتوان اشاره کرد. در نخستین مجلس، که پیشتر هم به اهمیت آن اشاره شد، انتخابات بر مبنای اصناف بود نه انتخاب عمومی. آن اصناف بیشتر ناحیههای جامعه مدنی ایران را شامل میشد، اما از زمانی انتخابات عمومی شد، مجلس جنبه طبقاتی پیدا کرد. ایرانی به طور کلی در عین بیاطلاعی از سیاست، سیاسی ـ یعنی سیاست زده ـ است و علاقه به این مباحث ندارد و کار صنفی هم نمیتواند بکند. از اینرو هر بار که به عنوان مثال دانشجوی ایرانی آزادی بیانی پیدا میکند نخست میخواهد دولت را ساقط کند چون دولت را اصل شر میداند، اما جای شگفتی است که دانشجویان هرگز اجتماع نکردهاند که بگویند استادانی را که فارسی نمیدانند نمیخواهیم! بحث بر سر وجود یا عدم جامعه مدنی نیست، که بحث عامیانهای است، بحث بر سر این است که سیاست ورزی در ایران جز ساقط کردن قدرت موجود تلقی نمیشود. به این اعتبار بسیاری از ایرانیان مارکسیست هستند، گروهی میدانند که هستند، اما اکثریت مارکسیستهای شرمگین هستند. جامعه مدنی هم مفهومی نیست که مارکسیستها ـ که دریافت آنها از «شاپینگ سوسیالیستی» فراتر نمیرود ـ بفهمند. خود مارکس هم این بحث هگل را متوجه نشده بود. بحث جامعه مدنی را در نظریه قدرت حل کرد، اما خود او نظریه قدرت نداشت. البته این بحثی نیست که بشود اینجا باز کرد.
بر گردم به این پرسش که ایا لیبرالیسم امکانپذیر است. به معنایی که من توضیح دادم بله امکان پذیر است و اینکه در ایران، به رغم تجربه اقتصاد دولتی و نظامی دوره سالهای جنگ، چنان قحطیهایی که اردوگاه سوسیالیسم تجربه کرد و موجب نابودی دهها میلیون نفر در چین و شوروی شد، به خود ندید این بود که هنوز ناحیههایی از جامعه مدنی ایران دست نخورده مانده بود و مردم هر جایی که فرصتی پیدا میکردند ابتکارهای و سرمایههای خود را به کار میانداختند. اینها ناحیههای آزادی اقتصادی و سیاسی هستند. تاکنون حتی توتالیترترین دولتها هم نتوانستهام همه این ناحیههای جامعه مدنی را به تصرف خود درآورند. احزاب، اصناف، گروههای اجتماعی، کارگران، کارمندان، کارآفرینان، زنان، جوانان و… همه بخشهایی از جامعه مدنی هستند. دیدگاه چریکی سیاست جامعه مدنی را به رسمیت نمیشناسد و همه جا هم فاجعه میآفریند. تصور چریکی از قدرت، که سخت عقبمانده و تجددستیز است، آن را امری مابعدالطبیعی میداند که باید نابود شود، اما همه جا به علت جهل به مناسبات قدرت، با به دست آوردن قدرت پایههای آن را استوارتر میکند زیرا با مقاومت جامعه مدنی روبرو میشود. همه نظامهای سوسیالیستی ـ و گونههای آن نظامها ـ اینجا شکست خوردهاند. این دریافتی از قدرت است که در آغاز انقلاب گروههای چپ به همه نیروها و احزاب دیگر نیز القا کردند. شاید زمان آن رسیده باشد که با این القائات چپ تصفیه حسابی حسابی بکنیم.
· یک پرسش که از قلم افتاد نقش پررنگ مجتهدان در نهضت مشروطه و نقش کم رنگ آنان در تحولات بعدی است. چرا فقیهانی که با تفسیر حقوقی خویش از مشروطیت، سهم زیادی در به ثمر رسیدن اندیشه مشروطهخواهی در ایران داشتند، در تحولات بعدی نتوانستند همین نقش را ادامه دهند و به کمک اصول و فقه از اندیشه آزادیخواهی و مشروطه شدن قدرت در برابر ایدئولوژی اندیشی و بسط تفکرات سوسیالیستی دفاع کنند؟
سیدجواد طباطبایی: این بحث پیچیدهای است و من پیشتر به آن پرداختهام. فقیهانی که مشروطیت را تایید کردند، به دیدگاه فقهی ـ یعنی حقوقی ـ توجه داشتند و به این اعتبار اسلام با سوسیالیسم سازگار نیست. به هر حال اصول اسلام درباره مسائلی مانند مالکیت، ثمره کار و… روشن است و نمیتوان از آنها سوسیالیسم درآورد. البته، تلقی آیات نجف و کسانی مانند نائینی از مشروطیت مسئله مهمی است و از این حیث بیشباهت به نظریههای مشروطیت در کشورهایی مانند انگلستان نیست. این دریافت آغازین مشروطیت را به عنوان تحولی حقوقی میفهمید و اصطلاح «مشروطیت» نیز ناظر بر همین وجه از این تحول است. تاریخ مشروطیت را بر حسب معمول روشنفکران نوشتهاند و این جنبه از مشروطیت مغفول مانده است که باید در آینده مورد توجه قرار گیرد.
· همانطور که میدانید در فقه ما مالکیت محترم است. اما با این وجود فقه ما سوسیالیزه میشود و از صدر گرفته تا بهشتی و مطهری تحت تاثیر سوسیالیسم قرار گرفتند. علت این امر چیست؟
موسی غنینژاد: شما هیچ فقیه بزرگی را نمیتوانید پیدا کنید که از سوسیالیسم دفاع کرده باشد. افرادی که نام بردید در رده اول روحانیت شیعه قرار ندارند. شما میدانید کتابی که آقای مطهری در مورد اقتصاد نوشته است، بعد از انتشار به دلیل شدت تاثیر آراء چپ در آن جمعآوری شد.