صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد چو هست #حافظ مسکین غلام و چاکر دوست @ghazalvare 322 views12:39