اکثرا آدمها میگند: عمر مثل برق و باد میگذره! ظاهرا راست می | گلخونه ما🌹🌹
اکثرا آدمها میگند: عمر مثل برق و باد میگذره! ظاهرا راست میگند. وقتی به سال گذشته فکر یا خاطره یه سفر دو سال پیش رو دوره میکنی، به نظرت میاد زندگی مثل برق و باد گذشته. با خودت میگی انگار همین دیروز بود! چه زود گذشت!؟ آره، این حس درسته؛ ولی به شرط اینکه دردی نداشته باشی، داغی به دل نشسته باشه و اوضاع بر وفق مراد بگذره. وقتی دلت غم داره، زمان نمیگذره. ساعتت رو نگاه میکنی، میبینی ۱۰ صبحه. چند ساعت بعد نگاه میکنی، میبینی یه ربع گذشته! تقویم رو نگاه میکنی، میبینی شنبهست. چند روز میگذره و تازه یکشنبه از راه میرسه. زمان به قدری کش میاد و طولانی میگذره که باورکردنی نیست! انقدر کند میگذره که فکر میکنی که کاملا ایستاده! کار به جایی میرسه که ساعتت رو با ساعت دیگران و کامپیوتر و در و دیوار چک میکنی از ترس اینکه مبادا ساعتت از کار افتاده باشه. امشب دقیقا شد ۱۲۰شبانهروز که من خیرهام به ساعتها و تقویمها و شنبه و یکشنبهها! ۱۲۰ شبانهروز کم نیست برای من که ۱۲ساعت دوریت هم اذیتم میکرد! از این ۱۲۰روز میتونم اندازه ۱۲سال خاطره تعریف کنم. به قدری طولانی و سخت بهم گذشته که فکر کنم تلخیش رو تا ته عمر نمیتونم فراموش کنم. و تازه این ۱۲۰ روزه! کو تا ۱۲۰ هفته یا ۱۲۰ ماه! خیلی مواقع بهش فکر کردم و میکنم. به اینکه چی داره به سرم میاد و تا اون موقع چه خواهد شد! داغت خیلی سوزانه دختر! اشتباه نکن، این رفتاری که از من سرمیزنه، تحمل نیست! من دارم میسوزم؛ ولی کاری ازم ساخته نیست که برای این دل بیصاحبمونده بکنم. بیصاحبمونده! چه واژه با مسمایی! هیچ موقع فکر نمیکردم انقدر معنی پس این واژه باشه. خلاصه که کاش در دنیا هیچی نداشتم؛ اما تو الان پیشم بودی. به خوابم هم که نمیای دیگه. پاک ترک ما کردی عزیز دلم!