وسط خیابون ، ی دختره تنهایی نشسته بود از ته دل گریه میکرد. نم | 𝙃's
وسط خیابون ، ی دختره تنهایی نشسته بود از ته دل گریه میکرد. نمیدونم چش بود، نتونستم برم پیشش بپرسم چیشده؛ نه بخاطر اینکه نمیشناختمش، بخاطر اینکه هیچی نداشتم بهش بگم، اگ میگف چرا هیچی درست نمیشه؟ چرا دنیا انقد بیرحمه؟ چرا حالم خوب نمیشه؟ چرا، چرا، چرا... فقط میتونستم با صدایی که از شدت گریه گرفته بگم نمیدونم.