این، می گویم این، نمیدانم چه. شاید دست آخر فقط به چیزی رضایت | یادداشتهای یک روانپزشک
این، می گویم این، نمیدانم چه. شاید دست آخر فقط به چیزی رضایت دادم. اما هیچ کاری نکردم. انگار صحبت میکنم من، این من نیست، دربارهی من، دربارهی من نیست. این چند ملاحظهی کلی برای آغاز کار. چه کنم، چه باید بکنم، چه میبایست بکنم، در موقعیت من، چگونه پیش بروم؟ با سرگشتگیای ساده و محض؟ یا با تأييد وانکارهایی که به محض به زبان آوردن باطل میشوند، یا زودتر یا دیرتر؟ به طور کلی باید ترفندهای دیگری وجود داشته باشد. وگرنه به تمامی مأیوس کننده میشد. اما به تمامی مایوس کننده است. باید قبل از پیشتر رفتن، باز هم پیش تر رفتن، تذکر بدهم که من میگویم سرگشتگی بدون آن که بدانم معنایش چیست. (ننامیدتی، بکت، نوید) پ.ن: من میخوام یه اعترافی بکنم. من واقعا نمیدونم اگه امشب یه شام خوشمزه بخورم کار بهتری کردم یا یه نون و پنیر و خیار. اگه شام خوشمزه بخورم کیفش رو کردم ولی هم شب سنگینترم و هم اضافه وزن پیدا میکنم، اگه نون و پنیر و خیار بخورم، شب راحتتر میخوابم، چاق هم نمیشم ولی احساس خاک بر سری بهم دست میده! حالا منی که توی انتخاب همبرگر و نون و پنیر برای فقط یک شب زندگی خودم موندم و واقعا نمیدونم کدوم یکی تصمیم درستتر و بهتریه، چطور میتونم تردید مراجعانم در تصمیمات بزرگ زندگیشون رو کم کنم؟ من فقط یک هنر دارم! هنر من بیشتر کردن تردیده. اگه بین انتخاب دو مساله شک دارید و چهار متغیر به ذهنتون میرسه، من میتونم چهار متغیر شما رو تبدیل به دوازده متغیر بکنم و گیج تر و سر در گم تر از جلسهی درمان بیرون برید. ارتزاق من از این راهه. @hafezbajoghli