باید سعی کنیم و ببینیم این مسائل به کجا منجر میشوند. این جا ب | یادداشتهای یک روانپزشک
باید سعی کنیم و ببینیم این مسائل به کجا منجر میشوند. این جا بودهام، از زمانی که بودنم را آغازیدم، حضورم در جایی دیگر را گروههایی دیگر انتخاب کردهاند. همه چیز پیش رفته است، همه در این مدت، در نهایت آرامش، در کامل ترین شکل نظم و ترتیب، سوای یکی دو اظهاری که معنایشان از ذهنم میگریزد. نه، فقط معنای شان نیست که از ذهنم میگریزد، معنای خودم هم به همان اندازه از ذهنم میگریزد. این جا همه چیز، نه، نمیگویمش، قدرتش را ندارم. بودنم را به هیچ کسی مدیون نیستم، این آتش ناچیز از آنهایی نیست که نورانی کند یا شعله ور شود. مالون نه به جایی رفته، نه از غیب پیدایش شده، فقط میگذرد. این تصورات دربارهی اجداد، دربارهی خانههایی که شبها چراغ در آن روشن میشود، و از این قبیل، از کجا به ذهنم می آیند؟ و تمام این پرسش ها که از خود میکنم. این به معنای کنجکاوی نیست. نمیتوانم سکوت کنم. در مورد خودم نیاز ندارم هیچ چیز بدانم. این جا همه چیز روشن است. نه، همه چیز روشن نیست. اما سخن باید ادامه پیدا کند. بنابراین کسی ابهامات را ابداع میکند. بلاغت. مثلا این نورها، که ملزم نیستم هیچ منظوری داشته باشم، چه چیزشان این قدر غریب است، این قدر اشتباه است؟ بی نظمیشان است آیا، ناپایداری شان، درخشش شان که لحظه ای شدید است و لحظه ی بعد ضعیف، اما هرگز بیشتر از نور یکی دو شمع نمی شود؟.... (ننامیدنی، بکت، نوید) پ.ن: اگه از این درجه از سرگشتگی و گیجی که بکت دچارش شده، کسی حتی یک اپسیلون مطمئن تر و ثابت قدم تر و هدفمندتر باشه، از چشم من میفته. دیگه تحمل آدمای مطمئن رو ندارم. خدا عمر با عزت به این عزیزان عطا کنه و خوشبخت بشن، ولی من هم پیالهی اینها نیستم. حتی در حد یه چایی خوردن هم نیستم. @hafezbajoghli