بدبختانه، مثل همیشه، از ادامه دادن میترسم. چرا که ادامه دادن | یادداشتهای یک روانپزشک
بدبختانه، مثل همیشه، از ادامه دادن میترسم. چرا که ادامه دادن به معنای از این جا رفتن است، به معنای یافتن من، گم کردن من، ناپدیدشدن و آغازی دوباره، در ابتدا یک بیگانه، سپس به تدریج همان مانند همیشه، در مکانی دیگر، جایی که می گویم همیشه در آن جا بودهام، که از آن جا چیزی نمیدانم، ناتوان از دیدن، حرکت کردن، فکر کردن، حرف زدن، اما به تدریج، به رغم این نارساییها، شروع به دانستن چیزی از آن می کنم، به قدر کفایت تا همان مکان همیشگی بشود، همانی که انگار برای من ساخته شده و مرا نمیخواهد، که انگار می خواهم و نمی خواهم، انتخابت را بکن، که یا مرا به بیرون می ریزد یا فرو می بلعد، هرگز نمی دانم... (ننامیدنی، بکت، نوید) پ.ن: این متن برای هر تغییر بزرگی در زندگی مصداق داره: مهاجرت، ازدواج، بچه دار شدن، طلاق. ای کسی که این نوشته به دستت رسیده، قبل از هر تغییر بزرگی در زندگیات این متن را سه بار بخوان، حاجت میگیری. @hafezbajoghli