اینان را چیزیست که بدان میبالند. چه مینامند آن مایهی به خو | یادداشتهای یک روانپزشک
اینان را چیزیست که بدان میبالند. چه مینامند آن مایهی به خود بالیدن را؟ «فرهنگ» مینامندش و همان است که ایشان را از بزچرانان برتر مینشاند. ازین رو، دوست نمیدارند که واژهی «خوار» را دربارهی خویش بشنوند. (چنین گفت زرتشت، نیچه، آشوری) پ.ن: کسی که نتونه از "فرهنگ" فراتر بره و در فرهنگ پرستی گیر کنه، دست و پاش برای حرکت رو به جلو بد جوری بسته است. فرهنگ به مثابهی سرعتگیر برای رشده. ول کنید خون آریایی را! میبینید چقدر زشته اگه کسی به افتخارات پدر و پدربزرگش و زن عموی پسر خالهش بنازه و هویت خودش را به فک و فامیلش گره بزنه؟! خب همون قدر زشته که جامعهای به افتخارات گذشتگانش بنازه. اگه گذشتگان کاری برای بشریت کردهاند سودش به تمام بشریت رسیده و اونها متعلق به همهی بشریت هستند. اگه ایرانیها یا بدتر از اون شیرازیها بخوان حافظ را مال خودشون بدونن، همونقدر کار زشتی میکنن که اتریشیها یا بدتر از اون وینیها فروید را متعلق به خودشون بدونن! حافظ و فروید جسمشون زیر خاک پوسیده و تموم شده، تاثیراتشون هم متعلق به همهی مردم جهانه. من این وسط معنی واژهی نامانوس و انحصارطلبانهی "فرهنگ" را نمیفهمم چیه. فرهنگ تنها هنرش زایش تعصبه. من اصفهانیم ولی از خشک شدن زایندهرود همونقدر ناراحت میشم که از خشک شدن دریاچهی ارومیه [روم نشد بگم که خشک شدن زایندهرود و دانوب تفاوت زیادی برام نداره] . از آسیب به پایههای پل خواجو در اثر بیآبی همون قدر متاثر میشم که از آسیب به تخت جمشید. [روم نشد بگم که ناراحتی من برای تخریب تخت جمشید تفاوت خیلی زیادی با تخریب کولوسئوم رم نداره.] این تعصبات مسخره که ریشه در افتخارات پیشینیان داره را تا حد خیلی زیادی تا جایی که در توانم بوده در خودم کشتهام و سعی دارم بیشتر بکشم. @hafezbajoghli