2021-09-28 10:41:46
همسایه بغلی، یک جفت دوقلو دارد. دو دختر مو خرگوشی که عادت کردهاند بلند حرف بزنند، بلند خوشحال شوند، بلند گریه کنند...
از خانهشان همیشه صدای کارتون دیدن دخترها میآید. آنقدر که من میدانم "توتفرنگیها" را روزی چند بار میبینند و روزی یک بار هم "نیمو" را.
خانم خوشرو است. اهل سلاموعلیکهای طولانی و پیوسته. از آن مدل که وسطش مجبور است یکبار نفس بگیرد تا بتواند ادامه بدهد!
اغلب توی پارکینگ میبینمش که با یکی از همسایهها گرم گرفته و دارد چیزی تعریف میکند؛ بلند.
غروبها آهنگ میگذارند و خودشان هم با حبیب و صادقی و اشرفزاده همخوانی میکنند.
آخرهفتهها بیبروبرگرد مهمان دارند و بهجز این هر روز مادر و خواهر خانم مهمان خانهشان هستند.
توی آسانسور که میبینمشان، مادرش را معرفی میکند و آنقدر دنیایش شلوغ است که حواسش نیست دفعه قبل مادرش را معرفی کرده و دفعه قبلترش هم، و من هربار مجبورم تعجب کنم که "چه مادر جَوونی!"
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم این زن "خلوت" ندارد، سکوت ندارد، گوشه ندارد، لحظهای مال خودش نیست. داشتم فکر میکردم چه زندگی ناآرامی!
دیروز من را دید، گفت با خودش فکر کرده که من "آدم معمولی" نیستم؛ چون مهمان کم دارم، صدایم درنمیآید، اهل همکلامیهای طولانی با همسایهها در محوطه و پارکینگ نیستم.
لبخند زدم. راست میگفت!
در دنیای او، من زیادی "خلوت" دارم، زیادی گوشه دارم، زیادی ساکتم، زیادی مال خودم و اهل خودمم.
دنیای آدمها، دنیای تفاوتهاست. دنیای تناقضهاست و هیچ خطکشی برای درستوغلط، راه و بیراه، کجی و راستی وجود ندارد. تنها خط معیار این است: کی با چی حالش خوب است؟
همسایهیمن سرزندگیاش را از شلوغی میگیرد، من از خلوت.
هر کس حال زندگی خودش را، حال درون خودش را، حالِ حال خودش را بهتر از دیگری میفهمد. هرکس دکتر خودش است.
نسخهی زندگی من همسایهام را به کما میبرد و زندگی او من را به آسایشگاه روانی.
هر کس هر طور خوش است، باشد.
ما شاقول زندگی هیچکس نیستیم.
سودابه فرضی پور
@hamkam42
1.0K views07:41