2021-02-08 15:33:22
آیا تغییرات ساختاری میتواند همهی مشکلات جامعه را حل کند؟
تغییر، در دل هر امیدی نهفته است. جامعهای که امید دارد به وضعیتی مطلوبتر دست یابد، به دنبال ایجاد تغییر است. اینکه جامعه راه رسیدن به وضعیت مطلوب را چه میداند، از جمله بستگی به آگاهی جمعی نسبت به ماهیت تغییر و تحولات اجتماعی دارد. برخی جوامع، ایجاد تغییرات سریع و ناگهانی را راه حل می،دانند برخی، بر اساس تجربیات جمعی و تاریخی، اصلاحات تدریجی را ترجیح میدهند. درک جمعی در برخی جوامع به آنجا رسیده است که راه دستیابی به شرایط مطلوبتر را تغییر ساختارها و نظامها میدانند و برخی دیگر، تحولات را در تغییر ذهنیت افراد و فرهنگ، جستجو میکنند.
از آنجاییکه سه بازیگر اصلی، افراد، ساختارها و جامعه در تغییر و تحولات اجتماعی نقش ایفا میکنند، به نظر میرسد، تنها، تمرکز بر ساختارها، بدون توجه به تحولات فردی و همچنین تمرکز بر تغییر در افراد و بدنهی اجتماعی، بدون توجه به تغییر ساختارها، نمیتواند نتایج مطلوبِ پایداری بهبار آورد و ممکن است جامعه، هربار دچار سرخوردگی شود. جامعهای که خواهان ساختاری دموکراتیک است، ضروری است همزمان، این تغییر، در بدنهی اجتماعی نیز رخ دهد.
نگاهی به جامعهی آمریکا نشان میدهد، هر چند نژادپرستی در طول یک قرن اخیر در این کشور کاهش یافته، اما همچنان در ذهنیتِ بخشی از جامعه، ریشه دوانده است. با وجودآنکه، آمریکا دارای ساختار و نظام دموکراتیک است، نمیتواند مانع از بروز رفتارهای تبعیضآمیز و گاه، خشونتآمیزِ افرادی شود که با اندیشههای نژاد پرستانه، در این ساختار و نظام دموکراتیک حضور دارند و انجام وظیفه میکنند. کشتهشدن جورج فلوید توسط افراد پلیس، نمونهای از اینگونه، رفتارهاست که ناشی از تعصبات نژادی، در سطح فردی است و نه ساختار. از سوی دیگر، زمانیکه مقررات و قوانین، تبعیضآمیز هستند، افرادِ موظف، در این سیستم باوجودآنکه مایل هستند، عادلانه رفتار کنند، نمیتوانند عدالت را اجرا نمایند.
در ایران، به نظر میرسد جامعه راه حل مشکلات را بیشتر در تغییر ساختارها میبیند، اما اکر همزمان، تحولات فردی و تغییرات، در سطح جامعه مورد غفلت قرار گیرد، ممکن است هر تغییری، در نهایت، نتایج مطلوب را به دنبال نداشته باشد و امید به ناامیدی تبدیل شود. مطالعات انجام شده در حوزهی انسجام اجتماعی در سالهای اخیر نشان داده است پیوندهای اجتماعی در جامعه ایرانی، بیش از گذشته ضعیف شده، آسیبهای اجتماعی افزایش یافته، فضای جامعه دو قطبی شده و گسستهای اجتماعی در سطوح مختلف، شکافهای عمیقی ایجاد کردهاست و بهتدریج ممکن است موجودیت جامعه را به خطراندازد و آن را بهسویِ فروپاشیِ اجتماعی سوق دهد. عدم تواناییِ گفتگویِ سازنده، بین گروههای مختلف اجتماعی، کاهش تعهدات اخلاقی، افزایش فردگرایی و منفعتطلبی، که در سطح فردی، بیشتر، افراد را به سمتِ آن برده که گلیم خود را از آب بیرون بکشند، از جمله مواردی است که بدنهی اجتماعی ایران از آن رنج میبرد.
هرگونه، تغییر و تحولی، برای دستیابی به وضعیت مطلوبتر، نمیتواند این مسایل را در سطح فردی و جامعه نادیده بگیرد و تنها، راهِ حل را به تغییراتِ ساختاری تقلیل دهد. به عنوان مثال، تا زمانیکه طردِ دیگری، در ذهنیت افراد و جامعه وجود داشته باشد یا همچنان فردگرایی و منفعت طلبی در جامعه هنجار باشند، چه تضمینی وجود دارد که افراد، حتی زمانی که در بهترین ساختارها قرار بگیرند، به محضِ بهدست آوردنِ فرصت، از قدرتِ خود، سوء استفاده نکنند و بخشی از جامعه را به حاشیه نرانند یا راهی برای سودجویی نیابند. آیا جامعهای که سالها از گسستهای عمیقی، رنج برده و آسیبهای اجتماعی در آن گسترش یافته و دیگریسازی در آن نهادینه شده و اعتماد بین افراد و گروهها به شدت کاهش یافته، تنها، تغییر ساختار میتواند این آسیبها را التیام بخشد و جامعه را به سمت انسجام اجتماعی سوق دهد؟ یا جامعهای که همچنان، اقتدارگرایی در سطوح مختلف آن، در خانوادهها، روابط اجتماعی، روابط بین استاد و دانشجو ...بهچشم میخورد ، جامعهای که نیاموخته چگونه با گفتگویِ سازنده، اختلاف نظرها، بین گروههای اجتماعی را حل کند و به دیگری گوش دهد، آیا تنها با تغییرات ساختاری میتواند بر این مسائل فائق آید؟ بهنظر نمیرسد چنین باشد. تغییراتِ بنیادین و پایدار، مستلزمِ تحولِ همزمان، در افراد، جامعه و ساختارهاست.
گروه رویش
@Royesh200
790 views12:33