امروز برای اولین بار تو زندگیم رفتم برای جینگول بازی ناخونام. | هوای حوا
امروز برای اولین بار تو زندگیم رفتم برای جینگول بازی ناخونام. دفعهی قبلی که ناخونامو لاکژل زده بودم برای عروسیم بود و دلم میخواست قشنگترین شب زندگیم رو داشته باشم. مناسبت اینبار اینه که قراره یه سر برم خونه و با دیدن مادرم میخوام از جملهی "چرا ناخونات این شکلیه، چرا به خودت نمیرسی، چرا نمیری سینه بکاری" خودم رو تا حدی رها کنم و آرامترین شب زندگیم رو سپری کنم. بعد من کلا وقتی وارد یه محیط جدید ناشناخته میشم معذبم، تو فضای آرایشگاهها و سالنهای زیبایی هم که کلا معذبم. حالا رفته بودم یه سالن زیبایی ناشناخته و یه موش آروم شده بودم که متصدی اونجا بهم گفت: واسه لاکژل اومدی؟ چرا نمیدونمچیچیژل نمیزنی؟ بیا برات بومرنمیدونمچیچی کاشت کنیم، بهتر نیست؟ قسطنطیهژل آسیب کمتری میزنهها. منم عین این دختر محجوبها میگفتم هر چی شما بگین. یعنی اگه همین جمله رو یه بار تو زندگیم به ننهم گفته بودم دیگه لازم نبود واسه جنبههای دیگه زندگیم تلاش کنم. خانومه هم قشنگ فهمید گوشت خاکبر سر گیر آورده، هی گفت چرا ابروهاتو این نمیکنی؟ چرا از این محصول نمیخری؟ منم که تازه از سر کار خسته، عرقکرده و داغون برگشته بودم و میون یه عالمه زیبای خوش پوش پاشنه بلند حس غریبی میکردم فقط دوست داشتم زود یه گلی به سر من بگیرن ازونجا بیام بیرون و حتی اگه میگفت: چرا خشتکتو نمیکشی سرت شیکتر میشی؟ خشتک رو از پهنا به سرم میکشیدم تا تموم شه و خدا رو شکر، به آخر وقت سالن نزدیک شدیم و من قبل از اینکه بدم موهای زیربغلم رو هم لیفت کنن، از اونجا زدم بیرون :))