در نیمهراه در نیمهراه بوی کاجستان میآید از شکافهای درِ کهنسال و مرا خواب از سر میرباید برمیخیزم در کنارِ بسترم از گربه، مشتی استخوان بر جا مانده است و کاسهی آب، لبریز از غبار چند سال در خواب بودهام؟ پا به کوچه میگذارم ماهِ حلبی از دور شکلک درمیآوَرَد و باد دست بر سینهام میگذارد در لکهای آب ماه را زیرِ پا میگذارم دستِ باد را از روی سینهام پس میزنم و راه را دنبال میکنم «رضا چایچی» @Honare_Eterazi 675 views05:45