Get Mystery Box with random crypto!

هنر اعتراضی

لوگوی کانال تلگرام honare_eterazi — هنر اعتراضی ه
لوگوی کانال تلگرام honare_eterazi — هنر اعتراضی
آدرس کانال: @honare_eterazi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.52K
توضیحات از کانال

کانال «هنر اعتراضی» بر آن‌ست تا در حد توان خود به جمع‌آوری آن‌دسته از آثار هنری، مقاله‌ها و تحلیل‌های پیرامون آن بپردازد که بر بستر جنبش‌ها و اعتراضات اجتماعی تولید شده و می‌شوند. اگر مطالب کانال را مفید ارزیابی می‌کنید؛ آن را به دوستان خود نیز معرفی کنید

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-31 21:30:58 داستان شب

"کچل کفتر باز"

نوشته ی " صمد بهرنگی "

@Honare_Eterazi
320 views18:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 21:14:52
سرود "راه صمد"

ای تو پیشاهنگ رفتن
در شب سرد زمانه
در ارس چون گل نشانده
گرمی خونت نشانه
ببین صمد که راه تو شد ره هر رودخانه
کلام تو،
کتاب تو،
می‌رود خانه به خانه...

@Honare_Eterazi
354 views18:14
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 18:06:29
آهنگ «آینه» و «شبانه»

اجرای زنده از فرهاد مهراد

برلین/ ۱۹۹۵

@Honare_Eterazi
452 views15:06
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 16:37:10 در قدس، درون دیوار قدیم را می‌گویم،
بدون خاطره‌ای که مرا رهنمون کند، از دورانی
به دوران دیگری می‌روم. آنجا پیامبران تاریخ مقدس را
تقسیم می‌کنند... به آسمان عروج می‌کنند
و با ملال و اندوه کمتری بازمی‌گردند، زیراکه
صلح و مهربانی مقدس‌اند و به شهر خواهند آمد.
بالای دامنه‌ای راه می‌رفتم و با خود می‌گفتم:
چگونه است که راویان بر سر کلام نور
درباره‌ی سنگی اختلاف‌نظر پیدا می‌کنند؟
آیا جنگ‌ها از سنگی با نور کم‌سویی شعله‌ور می‌شوند؟
در خوابم به‌راه می‌افتم. در رؤيايم خیره می‌شوم.
کسی را پشت سرم نمی‌بینم. کسی را روبرویم نمی‌بینم.
تمام این روشنایی از آن من است. راه می‌روم. سبک می‌شوم.
بال می‌گشایم و در تجلی به دیگری بدل می‌شوم. کلمات
به‌سان گیاهان از دهان نبوی اشعیای پیامبر
می‌رویند: «اگر ایمان نیاورید، در امان نخواهید بود».
می‌روم و انگار یکی دیگرم. و زخمم
گل انجیل سفیدی‌ست. و دستانم چونان دو کبوتر
بر صلیب، اوج می‌گیرند و زمین را حمل می‌کنند.
راه نمی‌روم، پر می‌گشایم، در تجلی
کس دیگری می‌شوم. نه مکانی هست و نه زمانی. پس من کیستم؟
در پیشگاه معراج، من خود نیستم. ولی می‌اندیشم:
تنها حضرت محمد (ص)
به زبان عربی فصیح سخن می‌گفت. «دیگر چه؟»
دیگر چه؟ ناگهان زنی نظامی فریاد زد:
باز هم تو؟ مگر تو را نکشتم؟
پاسخ دادم: مرا کشتی... اما فراموش کردم مانند تو بمیرم.

«محمود درویش»
برگردان:محمد حمادی


@Honare_Eterazi
562 views13:37
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 15:52:59 آراز(ارس) ، آراز ، آراز خونین
آراز سلطان، آراز خان
الهی آتش بگیری
دردم را درک کن
آراز-آراز قان آراز
سولطان آراز خان آراز.
سني گؤروم ياناسان
بيل درديمي، قان آراز.

روی آراز ، روی یخ
کباب روی آتش میسوزد
بگذار مرا به خاطر
سخنی که گفته ام بکشند
آراز اوسته، بوز اوسته
كباب يانار كؤز اوسته.
قوي مني اؤلدورسونلر
دانيشديغيم سؤز اوسته.

آراز را جدا کردند و با شن سیرش ساختند
من از تو جدا نمیشدم بزور جدایمان کردند
آرازی آییردیلارقومونان دویوردولار

من سندن آیریلمازدیم ظولمینان آییردیلار

اشکم را جاری کردی
الهی خشک شوی
آلهی آتش بگیری
با رفیقت چه کردی؟
آخيتدين گؤزوم ياشين
گؤروم قوروسون داشين.
سني گؤروم ياناسان
بس نئيله‌دين يولداشين؟

تو میگفتی که ماهی سیاه
هرگز نخوابید
رفت و دنبال رفیقش گشت
از کوسه ها نمیترسید
سن دئييردين كي هئچ واقت،
قارا باليق ياتمادي،
گئديب، يولداش آختاردي،
ساققالاردان قورخمادي.

من عاشقم، وقت سحر است
ستاره سحر در آمده است
آب از آراز نخورید
خون سرخ صمد است
من عاشيق دان بانيدي
سحرين دان بانيدي.
ايچمه آرازين سويون
صمدين آل قانيدي.

آراز ، چه کسی از تو عبور کرد
چه کسی غرق شد و که عبور کرد
تو صمد را غرق نمیکردی
بگو چه کسی او را درید
آراز، سندن كيم كئچدي؟
كيم غرق اولدو، كيم كئچدي؟
صمدي سن بوغمازدين،
سؤيله باغرين كيم دئشدي؟

آراز هستم، در شن فرو نمیروم
او در بغل من بود
دشمن از پشت خنجر زد
خونش را به گردن من انداخت
آرازام, باتمام قوما،
او گلميشدي قوينوما،
آرخادان دوشمن ووروب،
قانين ييخدي بوينوما.

صمد در ایلش حل شد
پی درمان دردهای (ایلش) بود
به من و تو فهماند
ما با ظالمان سر .و کار داریم
صمد قاريشدي ائلينه
درمان آختاردي دردينه
آنديريردي سنه، منه
ظاليملرله وار ايشيميز.

صمد در راه مردم شهید شد
صمد جانش را فدا کرد
صمد به آرزویش رسید
دستهای بسته ما را باز کرد
ائل يولوندا گئتدي صمد
جانين فدا ائتدي صمد
آرزيسينا يئتدي صمد
آچيلدي باغلي قولوموز.

روز عزا مارش نبرد مینوازیم
لانه ظالم را ویران میکنیم
برای خون جوانان دلیر خون میریزیم
کاش این روزها را با چشمانت میدیدی
عزا گونو دؤيوش مارشين چاليريق
ظولم ائدنين يوواسيني تاليريق
قوچاقلار قانينا قانلار آليريق
كاش گؤره‌يدي بو گونلري گؤزلرين.

اولکر ( ستاره سحری) بیش ازخورشید نورافشانی میکرد
مردم تو را از رفقایشان بیشتر دوست داشتند
تو برای ما از برادر هم عزیزتر بودی
برایت شعر سرودم صمد بهرنگی
اولکر نور ساچيري گونشدن آرتيق
ائللر سني سئوير يولداشدان آرتيق
سن بيزه عزيزسن قارداشدان آرتيق
سؤز قوشدوم آدينا صمد بهرنگي

دیگر روی آراز کشتی نیامد
ای بچه ها صمد عمو نیامد
داها آراز اوسته گمي گلمه‌دي،
آي اوشاقلار صمد عمي گلمه‌دي


آراز آرام برو
جای زخمم میسوزد
هر مجنتی را تحمل میکنم
چاره دیگری ندارم
آرازین آرام یئری
سیزیلدار یارام یئری
هر محنته دؤزه رم
کسیلیب چارام یئری

نارنج را ببین
نگهش میدارم تا زرد شود
کاش آنقدر زنده میماندم
که به آرزویم برسم
نارینجا باخ نارینجا
ساخلارام سارالینجا
اوقدیر اؤلمویئیدم
آرزوم یئرین آلینجا

آراز هستم و به "کور" وصلم
بلبل هستم و پابند گلم
با من سخن نگویید غمگینم
منتظر یک شیرین زبان هستم
آرازام کوره بندم
بولبولم گوله بندم
دیندیرمه یین غملی یم
بیر شیرین دیله بندم

@Honare_Eterazi
426 views12:52
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 14:40:50 پرنده در آفتاب
رخنه می‌کند
صدایی
در آسمان
منم
که در برابر خاک ایستاده ام
به کوه خیره می‌شوم
و سنگ ساکت می‌ماند
در سینه‌ام
اگر گلویم
یک‌دم
شکفته می‌شد
که نعره‌ای زمین را بشکاود
تمام زمین را به دوش می‌کشیدم
درون حنجره‌ام قارچ‌های زهر روییده‌ست
دهانم از خزه انباشته‌ست
و در نگاهم
آواز حسرتی‌ست
که استخانم را می‌تکاند
کم از پرنده و آب
غبار می‌پوشاندم،
و خوشه‌های سنبله در پایم
قد می‌کشند.
چنین که می‌گذرد
مگر
که بادهای قرون
نوای استخوانم را بشنوند.
بتاب بر من ای آفتاب
بتاب
که تاب این همه‌ام نیست
ببار برمن ای ابر
ببار
که بردباری ویرانم کرده است
به چشم‌هایم بسیار اندیشیده‌ام
که گفته است
که سنگ در تبار من
همیشه سنگ می‌ماند؟
پرنده‌ای در آفتاب،
جرقه‌ای در جنگلی،
به روی رخنهٔ خورشید
خیره می‌مانم
و گوش‌هایم
شکاف آسمان را حس می‌کند.


«محمد مختاری»

@Honare_Eterazi
555 views11:40
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 11:18:06
بخش‌هایی از مصاحبه‌‌ای از «فرهاد مهراد» پیرامون ابتذال در هنر

@Honare_Eterazi
546 views08:18
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 10:26:41 ما با هم دوستیم. به شانه‌ام تکیه بده. ببین ـــ
درختانْ آرنج‌هایشان را به یکدیگر می‌زنند. با چشم‌هایشان دوردست را نشان می‌دهند
ابری، گاریِ دستیِ سرشار از گُل‌ش را با خود می‌کشد
کبوتری نفس‌زنان از راه می‌رسد.

همهْ‌شب، کهکشان در برابرِ بیداریِ ما بی‌کران می‌گسترد
به‌مانند پلاکاردِ پهناوری از جاودانگی. ما دوستیم.

شهرْ درونِ برادریِ ما لبخند می‌زند.

آه، شهر، هنوز می‌توانی به فرزندانِ خود ایمان داشته باشی.
رفیقی چشمان‌ش را بست
تا به نورِ در درون خود یقین بخشد
امّا در درون‌ش نور افزون‌تر بود
دوباره چشمان‌ش را باز كرد، لبخند زد
و در همان حال كه دوازده تفنگ به سوی‌ش نشانه رفته بودند
به نخستین شاخه‌ی شکوفه‌بارِ آزادی چنگ انداخت
که به درون سعادتِ آفتاب فرو نغلطد.
درون لبخندِ او، شهرِ ما می‌درخشد.

شهر عزیز، این آدم‌ها
گوشه‌ای ندارند بنشینند نان‌شان را بخورند
نان و شراب اصلاً ندارند. بارها کوبیده شدند، زخمی شدند،
بارها مُردند. هرگز نمردند. از مرگ به مرگ،
از دار به دار ـــ بنگرشان، دوباره در برابرِ هم‌اند ـــ دست در دست، خاموش،
دایره‌ای از جبین‌های خم‌شده درون عزم‌شان،
قلب به قلب ـــ دیواری عظیم
که از کائنات دفاع کنند ـــ بی‌سخن.

«یانیس ریتسوس»
برگردان: فریدون فریاد

@Honare_Eterazi
663 views07:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 09:15:05
اینجا هنوز کودکان کار میکنند!

بیوگرافیِ مختصری از صمد بهرنگی

@Honare_Eterazi
558 views06:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 08:45:43 در نیمه‌راه

در نیمه‌راه
بوی کاج‌ستان می‌آید
از شکاف‌های درِ کهن‌سال
و مرا خواب از سر می‌رباید

برمی‌خیزم
در کنارِ بسترم
از گربه، مشتی استخوان بر جا مانده است
و کاسه‌ی آب، لب‌ریز از غبار
چند سال در خواب بوده‌ام؟

پا به کوچه می‌گذارم
ماهِ حلبی از دور شکلک درمی‌آوَرَد
و باد دست بر سینه‌ام می‌گذارد

در لکه‌‌ای آب
ماه را زیرِ پا می‌گذارم
دستِ باد را
از روی سینه‌ام پس می‌زنم
و راه را
دنبال می‌کنم

«رضا چایچی»

@Honare_Eterazi
675 views05:45
باز کردن / نظر دهید