2022-08-03 12:05:22
اشک های سرخ
اشک ِ شمعدانی ها را
تاب بیاور !
شمعدانی هایی که با چشم های ما
تا ماه آمدند
ماه را افروخته اند
من نمی دانستم قلب ِ تو سپید است
با گلبرگ ِ شمعدانی
در صورت ِ ماه می خوانی
من سالها نمی دانستم چرا شمعدانی های سرخ عزیز اند ؟
من سالها نمی دانستم از چشم هایی در مزارع قهوه
تا بهتی شگفت
چقدر فاصله کوتاه است ؟
چقدر فاصله کوتاه است
از چشم های تو
تا زمستان ِ شمعدانی هایی که دوست می داشتم
من سالها نمی دانستم شمعدانی ها
گوشه ی هر حیاطی حاضر اند
تا گواه ِ نجواهای دیریاب ِ ما باشند
چنان که به لب هایمان آویختند
با باد رفتند
و جایی در کناره ای ناشناخته
به هیات ِ سایه هایی محزون
فرود آمدند
اشک
اشک ِ سرخ
و شمعدانی هایی که از افقی دور
بار می گرفتند
اشک
اشک ِ سرخ شمعدانی ها
در باور من
ژاله ی شامگاه اند
از گونه های تو
به ماه
باز می گردند
گریه نکن !
شمعدانی ها راز ِ قلب ِ تو را می فهمند
می رویند
و همین که لب وا می کنیم
در شفق ِ سرخ فام
می میرند
گریه نکن !
این پاداش ِ آدمی است
تا کنار ِ شمعدانی ها پیر شود
«ح ط لاهیجی»
@Honare_Eterazi
350 views09:05