Get Mystery Box with random crypto!

فيلم دیدن با حسين معززی‌نيا

لوگوی کانال تلگرام hoseinmoazezinia — فيلم دیدن با حسين معززی‌نيا ف
لوگوی کانال تلگرام hoseinmoazezinia — فيلم دیدن با حسين معززی‌نيا
آدرس کانال: @hoseinmoazezinia
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 6.21K
توضیحات از کانال

اینجا یادداشت‌هایم درباره‌ فیلم‌ها و سریال‌ها منتشر می‌شود، و خبر و اطلاعات درباره‌‌ی کلاس‌های سینمایی‌ که برگزار می‌کنم.
moazezinia.com
facebook.com/hoseinmoazezinia
instagram.com/hossein_moazezinia
hossein.moazezinia@gmail.com

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-06-30 20:39:10 جنایت‌های آینده (دیوید کراننبرگ) را دو بار دیدم، گرفتاری‌ام با فیلم پابرجا باقی ماند: این بیشتر به طرحی از فیلمی می‌ماند که قرار است ساخته شود. انگار کاراکترها، موقعیت‌ها، رفتارها و واکنش‌هایی درون لوکیشن‌ها به حرکت واداشته شده‌اند تا به یک «دمو» تبدیل شوند برای جلب رضایت سرمایه‌گذاری که می‌خواهد برای تولید فیلم اصلی آستین بالا بزند.
با دنیای کراننبرگ و دغدغه‌هایش بیگانه نیستم، بیشتر فیلم‌هایش را دیده‌ام و اغلب‌شان را دوست دارم، رادیکالیسم «کراننبرگی» در بنا کردن دنیایی کاملاً هذیانی را هم بسیار می‌پسندم، اما این فیلم تازه در حد ایده باقی مانده. فیلم‌نامه سال‌ها پیش نوشته شده، مدت‌ها منتظر تولید باقی مانده اما درنهایت، اجزایش در هم تنیده نشده و دنیای اثر قوام پیدا نکرده. به همین دلیل انتخابی نداریم جز این‌که شروع کنیم به حرف زدن درباره‌ی ایده‌ها و اشاره‌ها. بله، بی‌شک این ایده‌ی تکان‌دهنده‌ای است که در دنیایی تیره و تباه که درد و عفونت از میان رفته، آدم‌ها متمرکز شوند بر ساز و کار بلعیدن، دشواری گوارش و ثبت اندام‌‌هایی که به‌‌شکل غیرمنتظره رشد می‌کنند (فرایندی که در زندگی واقعی نوعی سرطان به حساب می‌آید)، جراحی به یک پرفورمنس تبدیل شود که جایگزین کامیابی‌های جسمی و ذهنی است، از سکس گرفته تا مشارکت مخاطب در درک اثر هنری. در این دنیا، تکنولوژی به گِل نشسته و نسلی از بشر می‌تواند دستگاه گوارشش را بر مبنای خوردن بازمانده‌ی مسموم تکنولوژی (‌پلاستیک) بازطراحی کند. پرداختن به این ایده‌ها در دنیایی که فراگیری بیماری‌های مسری، جنگ، بحران اقتصادی و انواع فلاکت‌ها هم نتوانسته آدمیزاد را از پرستیدن بدنش برحذر بدارد قابل ستایش است.
در کنار اینها، یک دار و دسته‌ی خرابکار داریم، پلیس رسمی و پلیس مخفی داریم، زنان اغواگر یا مشکوک به اغواگری داریم، اتمسفر فیلم‌نوآرگونه هم داریم که تخصص کراننبرگ است و مؤثر اجرا شده. اما نقطه‌ی پیوند همه‌ی اینها کجاست؟ آخرش که چه؟ دنبال «که چه» مضمونی نیستم که اتفاقاً بسیار آشکار است! دنبال «که چه» ساختاری‌ام. همه‌ی اینها کجا پیوند می‌خورند تا ما را درگیر دنیای متحد درونی اثر کنند؟ ایده‌ی وحدت‌بخش نهایی کجاست؟ به‌گمانم دنیای فیلم، آدم‌هایش و منطق درونی‌اش نیمه‌کاره و به ثمر‌نرسیده باقی مانده.
کمتر کسی در سینمای معاصر، توانایی کراننبرگ در عینیت‌بخشی به چنین دنیاهایی را دارد، اما نمی‌توانیم فراموش کنیم که خودش بارها نمونه‌ی درست چنین فیلمی را تحویل ما داده.

امتیاز از ۵ ستاره: ۲ و نیم
@hoseinmoazezinia
3.9K views17:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 17:53:20 بخشی از گفت‌وگویی در انتهای جلسه‌ای که مقاله‌ی علیه تفسیر (سوزان سانتاگ) را بازخوانی کردیم و بعد به تحلیل هشت و نیم (فدریکو فلینی) مشغول شدیم.
@hoseinmoazezinia
3.6K views14:53
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 19:35:15
@hoseinmoazezinia
3.9K views16:35
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 14:40:01 پرسش و پاسخی درباره‌ی این‌که پیش‌فرض‌های ما قبل از تماشای یک فیلم تا چه اندازه قابل کنترلند و چه تأثیراتی بر قضاوت ما باقی می‌گذارند.
@hoseinmoazezinia
3.2K views11:40
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 14:36:21 ترم بهار و تابستان ما به هفته‌ی پنجم رسید

در چهار هفته‌‌ای که گذشت ۱۶ جلسه از دوره‌های ترم جدید برای ۹۰ نفر از سینمادوستان ساکن شهرهای مختلف دنیا برگزار شد.

روزهای سه‌شنبه به برگزاری دوره‌ی «فیلم اول» اختصاص دارد.

در اولین جلسه‌ی این دوره درباره‌ی رگبار صحبت کردیم و ویژگی‌های منحصر به فردش در سال‌هایی که جریان موج نو در سینمای ایران تثبیت شده بود، فیلمفارسی هم تولیدات فراوان خودش را داشت، اما رگبار نه شبیه این بود و نه شبیه آن. بعد هم مرور کوتاهی کردیم بر کارنامه‌ی بهرام بیضایی تا امروز.

در جلسه‌ی دوم رفتیم سراغ از نفس‌افتاده که نه تنها از مشهورترین فیلم اول‌های تاریخ است بلکه نماد موج نوی فرانسه و آغازگر انقلابی در رابطه‌ی سینما و تماشاگر به حساب می‌آید. تلاش کردیم نشانه‌های تلقی غیرعادی ژان‌لوک گدار از روایت‌گری سینمایی را در خود فیلم و ترتیب سکانس‌هایش بیابیم و نه لزوماً بر مبنای گفتارها و مصاحبه‌های خودش و دیگران.

در جلسه‌ی سوم کودکی ایوان را دیدیم؛ اولین از هفت فیلم بلند آندری تارکوفسکی. روی قرینه‌سازی‌های بصری و ترکیب‌‌بندی‌های غنی سکانس‌های ابتدایی متمرکز شدیم تا شگردهای خاص تارکوفسکی را در همین اولین فیلمش بیابیم.

در جلسه‌ی چهارم سراغ نمونه‌ای غیرعادی از سینمای دهه‌ی ۱۹۶۰ آمریکا رفتیم: شب مردگان زنده. اولین فیلم جرج رومرو که از طرفی تماشاگران عادی را مجذوب خودش کرد و به تماشای چندباره واداشت، از سوی دیگر در برنامه‌ی نمایش موزه‌ی هنرهای مدرن نیویورک قرار گرفت و منتقدان اروپایی را هم شیفته کرد.

در جلسه‌ی پنجم درباره‌ی پول را بردار و فرار کن صحبت می‌کنیم؛ اولین فیلم وودی آلن.

دوره‌ی فیلم اول، جمعه شب‌ها برای علاقه‌مندان ساکن استرالیا و نیوزیلند، هم‌چنین ساکنان منطقه‌ی غرب آمریکای شمالی تکرار می‌شود.

روزهای چهارشنبه دوره‌ی «شیوه‌های روایت» برگزار می‌شود.

در اولین جلسه‌ی این دوره، مروری کردیم بر مهم‌ترین نظریه‌های روایی از بوطیقای ارسطو تا دیدگاه فرمالیست‌های شوروی در ابتدای قرن بیستم، سپس به تحلیل پنجره‌ی رو به حیاط پرداختیم و دقت به تمهیدات روایی هیچکاک برای بنا کردن دنیای درونی اثر.

در جلسه‌ی دوم، نظریه‌های رواییِ متکی به زبان را مرور کردیم؛ دیدگاه کسانی که به جست‌وجوی دستگاه گسترده‌ای از نشانه‌ها در آثار هنری مشغول می‌شوند. به شرح اولین تعریف‌های دیوید بوردول از نظریه‌ی روایی‌اش رسیدیم: اثر هنری خلق می‌شود تا به کار بردن شِماهای معینی را تشویق کند. بنابراین ساختمان روایت، به‌تنهایی ناقص است، باید با شرکت فعال ادراک‌کننده، وحدت پیدا کند و جزئیاتش آشکار شود. فیلم مورد بحث‌مان در این جلسه، نامه‌ی زنی ناشناس (ماکس افولس)‌ بود که از جهت هم‌جواری چند دیدگاه روایی به آن پرداختیم.

در جلسه‌ی سوم، به مرور سومین فصل کتاب «روایت در فیلم داستانی» مشغول شدیم؛ صحبت‌مان از دقت به فعالیت خاص تماشاگر برای درک نظام پیرنگ و تسلسل بخشیدن به رخدادها آغاز شد و به این‌جا رسید که نظام‌های روایی، از سویی نشانه‌هایی جهت داستان‌‌سازی در اختیار تماشاگر قرار می‌دهند، از سوی دیگر، روند داستان‌سازی او را محدود می‌کنند. در این جلسه راشومون (آکیرا کوروساوا) را دیدیم که نمونه‌ای استثنایی برای درک ساز و کار روایت‌گری در سینماست.

در چهارمین جلسه، تعریف رابطه‌ی میان پیرنگ و داستان را بسط دادیم تا ببینیم پیرنگ از چه امکاناتی استفاده می‌کند تا بر مسیر هدایت تماشاگر برای ساختن داستان تأثیر بگذارد. در ادامه‌، اولین فیلم کوئنتین تارانتینو را صحنه به صحنه مرور کردیم تا نمونه‌ای خاص از کارکرد «فاصله» در روایت و به تعویق انداختن اطلاعات زمینه‌ساز را مورد مطالعه قرار دهیم.

در پنجمین جلسه‌ی این دوره بر مطالعه‌ی پیرنگ پلیسی متمرکز خواهیم شد تا ببینیم ابزارهای داستان‌ساز در این نمونه از پیرنگ چطور عمل می‌کنند. فیلم مورد بحث‌مان مرگ و دوشیزه (رومن پولانسکی) است که ارائه‌‌ای مینی‌مالیستی از به‌کارگیری قواعد پیرنگ پلیسی است در فضا و زمانی به‌شدت محدود.

دوره‌ی شیوه‌های روایت چهارشنبه‌ها برای علاقه‌مندان ساکن اروپا، و جمعه‌ها برای سینمادوستان ساکن ایران برگزار می‌شود.

ترم فعلی در روز ۵ آگست (۱۴ مرداد) به پایان خواهد رسید، ترم پاییز را از ۱۸ سپتامبر (۲۷ شهریور) آغاز می‌کنیم.
در ترم آینده، دوره‌ی «سبک در سینما»، و هم‌چنین دوره‌‌ای برای مرور کارنامه‌ی دو کارگردان معتبر تاریخ سینما را در برنامه داریم.

@hoseinmoazezinia
2.8K views11:36
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 14:26:34 معمای مریلین مونرو: نوارهای شنیده‌نشده (۲۰۲۲)

فیلم مستندی که نت‌فلیکس درباره‌ی زندگی مریلین مونرو تولید کرده و چند ماه پیش منتشر شده (به‌کارگردانی اما کوپر) مورد حمله‌ی هم‌زمان تماشاگران و منتقدان قرار گرفته، در اغلب وب‌سایت‌ها هم نمره‌ی پایینی دریافت کرده. به همین دلیل تصور می‌کردم فیلم پیش‌پا‌افتاده‌ای از آب درآمده و تماشایش را به تعویق انداخته بودم.

فیلم بر اساس کتاب آنتونی سامرز ساخته شده که شامل مجموعه مصاحبه‌های مفصل او با آشناها، همکاران و نزدیکان مونروست. سامرز حدود ۶۵۰ ساعت گفت‌وگو ضبط کرده و بر اساس همان‌ها کتابی را نوشته که قرار است مشخص کند مرگ مونرو تا چه حد امکان رمزگشایی دارد.

متن کامل یادداشت را می‌توانید در این لینک بخوانید.
2.3K views11:26
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 14:18:24
@hoseinmoazezinia
2.1K views11:18
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 19:37:58 پاکت را آوردم دفتر مجله و دیدیم آقای بیضایی نام هیچ فیلم و فیلمسازی را نیاورده. به یک معنا از شرکت در نظرسنجی پرهیز کرده.
فراستی عصبانی شد! تلفن زد و گفت قرار ما این نبود. بیضایی توضیح داد که خودت ببین با چنین متنی، دیگر نام بردن از ده فیلم موضوعیت دارد؟ فراستی اصرار کرد که حدأقل به اسم چند فیلم‌ساز اشاره کن.
فردایش رفتم و متن تازه‌ای تحول گرفتم؛ پاراگراف اول و سوم متنی که در ادامه می‌خوانید در نوبت اول نوشته شده، پاراگراف میانی بعداً نوشته شد، نام چند فیلمساز هم به ابتدا و انتهای متن اضافه شده است.

مرا می‌بخشید که شهامت منتقدان در انتخاب ده بهترین فیلم‌های تاریخ سینما را ندارم: واقعاً نه، وقتی انتخاب هر فیلم بزرگ به‌معنای حذف ده‌ها فیلم ستودنی و برگزیده‌ی دیگر من است، راهی جز پوزش خواستن نمی‌ماند. وقتی برگزیده‌های من از فیلم‌های برخی کشورهای اروپایی ـ هر کدام به‌تنهایی ـ از ده تا بیشتر است و برای نمونه از شش چاپلین که در فهرست دارم نمی‌توانم حتی یک‌کدامش را حذف کنم و...
و اما درباره‌ی کارگردانان: آیزنشتین نمی‌توانست سرگیجه را بسازد و هیچکاک نمی‌توانست پاترپانچالی را. جان فورد نمی‌توانست کتاب پروسپرو را بسازد و آنتونیونی نمی‌توانست هفت سامورایی را. برگمان نمی‌تواند جای یانچو یا میزوگوچی را بگیرد و حتی فلینی جای دوستش پازولینی را؛ و حتماً درایر یا بونوئل نمی‌توانستند آواز زیر باران را بسازند. و من برای ادامه‌ی زندگی به همه‌ی اینها نیاز دارم؛ از مه‌لی‌یس و گریفیث تا گرینوی و آنها که می‌آیند، هر که خطر کند.
بدین ترتیب اجازه بدهید این فهرست سفید ده‌تایی را تقدیم کنم به فیلم‌های آرزوشده و نساخته‌ی آنها که بیشترین مشکل را داشته‌اند. به هر معلم و راهگشای بزرگی که زیر فشار استبداد یا حکومت سرمایه، اعدام حرفه‌ای شد [از ولز و آیزنشتین و گانس و اشتروهایم تا پاراجانف و تارکوفسکی و دیگران]. به ده فیلم تصورشده و تصویرنشده‌ای که فرهنگ جهان از شناختن آنها محروم ماند؛ و سرمایه‌هایی به‌مراتب بیش از آن‌چه صرف ساختن آنها بشود صرف جلوگیری از آنها شد.

بهرام بیضایی ــ تابستان ۱۳۷۲

@hoseinmoazezinia
3.4K views16:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 19:35:46 در ادامه‌ی پست قبلی:

هر کدام از ۴۰ کارگردانی که در نظرسنجی شرکت کردند سرسختی‌ها و بدقلقی‌هایی داشتند، گرفتن رأی‌‌شان ماجراهایی داشت. شاید در فرصتی، قصه‌ی پشت صحنه را کامل بنویسم.

فعلاً فقط این یکی را بگویم: وقتی شماره تلفن خانه‌ی آقای بیضایی را پیدا کردم، خانم شمسایی گوشی را برداشت، درخواستم را که شنید گفت به آقای بیضایی منتقل می‌کنم، فردا تماس بگیر. در تماس بعدی، پیام آقای بیضایی ابلاغ شد: با توجه به موضع مجله‌ی سوره درباره‌ی فیلم مسافران تمایلی به حضور در این نظرسنجی ندارم.

نمی‌دانم چطور شد که مسعود فراستی گفت خودم می‌خواهم با بیضایی صحبت کنم. شماره تلفن را از من گرفت، تماس گرفت و نزدیک به نیم ساعت چک و چانه زد، صحبتش که تمام شد گفت راضی شد. پرسیدم چطور؟ گفت برایش توضیح دادم واکنش حرفه‌ای سوره و نقدهایی را که از موضع تکنیکی نوشته شده با حمله‌ی دیگران (مثلاً روزنامه‌ی کیهان) قاطی نکن، برای خودت و فیلمت بهتر است این تفاوت را قائل شوی. فراستی گفت دو روز دیگر زنگ بزن و پی‌گیری کن، قول داده‌ام یک نسخه از کتاب هیچکاک همیشه استاد را هم برایش بفرستم. احتمالاً وسط مکالمه چند دقیقه‌ای درباره‌ی هیچکاک حرف زده بودند و دل بیضایی نرم شده!

در تماس بعدی آقای بیضایی خودش گوشی را برداشت، گفت متنی نوشته‌ام، ساعت ۹ صبح بیا بگیر. آدرس منزل را داد، ابتدای خیابان جنت‌آباد بود. گفتم خانه‌ی ما چند کوچه پایین‌تر از شماست! گفت پس اگر اینجا را بلدی من ۹ صبح جلوی بازار تره‌بار سه‌راه جنت‌آباد منتظرت می‌ایستم.

آن روزها مشغول خواندن پی در پی فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌های بیضایی بودم: حقایق درباره‌ی لیلا دختر ادریس، عیار تنها، اشغال، دیباچه‌ی نوین شاهنامه و... همین‌که فهمیدم می‌توانم فاصله‌ی خانه‌مان تا نویسنده‌ی این متن‌ها را پیاده طی کنم به‌قدر کافی حیرت‌انگیز بود چه برسد به این‌که صبح ساعت ۹ کنار بازارچه‌ی میوه و تره‌بار بایستم و ببینم او دارد با پیراهنی که معلوم است با عجله روی زیرپیراهنی سفیدش پوشیده و دکمه‌هایش را نبسته، با دمپایی‌های آبی‌رنگ به سمت من می‌آید. انگار یکی از آدم‌های نوشته‌هایش رخت و لباس امروزی بر تن کرده، از دنیای اسطوره پا به بازارچه‌ی تره‌بار گذاشته.

جلو رفتم و کتاب هیچکاک همیشه استاد را تقدیم کردم، یادداشتش را که با خودنویس سبز و خطی خوش نوشته بود توی پاکت سفید کوچکی تحویلم داد. برای این‌که ملاقات‌مان زود تمام نشود پرسیدم کتاب تازه‌ای در دست انتشار دارید؟ نگاهی کرد، آهی کشید، چرخید سمت خیابان و گفت روی چند پژوهش مفصل چند هزار صفحه‌ای مشغول کارم، پنج کتاب هم در ارشاد دارم که معلوم نیست کی مجوز بدهند. هم‌زمان با نگاه به چهره‌اش، به پس‌زمینه نگاه می‌کردم، ماشین‌ها و عابرانی می‌گذشتند و چه می‌دانستند این دو تا آدم اول صبح این‌جا چه رد و بدل می‌کنند.

2.8K views16:35
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 17:10:28 در ادامه‌ی پست قبلی:

پنج سال بعد از انتشار شماره‌ی ۶۸ مجله‌ی فیلم، نظرسنجی تازه‌ای برگزار شد، در ویژه‌‌نامه‌ی سینمایی مجله‌ی سوره که پاییز ۱۳۷۲ منتشر شد.
در این یکی من مشارکت داشتم. دومین سالی بود که در مجله‌ی سوره کار می‌کردم، مسعود فراستی تصمیم گرفته بود نظرخواهی بهترین فیلم‌های عمر را به نتیجه برسانیم و در چهارمین ویژه‌‌نامه‌ی سوره سینما منتشرش کنیم. گرفتن رأی از منتقدان را به محمد عبدی سپرد، رأی‌گیری از فیلم‌سازان را به من.
فهرستی از کارگردان‌ها آماده کردیم و شروع کردم. کار دشوار و زمان‌بری بود. باید شماره تلفن معتبری از خانه یا دفتر کارگردان‌ها به دست می‌آوردم، پی در پی تماس می‌گرفتم تا پیدای‌شان کنم، تلاش کنم راضی‌شان کنم در این نظرسنجی شرکت کنند، بعد هم دوباره تماس بگیرم و یادآوری کنم فهرست‌شان را نهایی کنند و بنویسند، بروم تحویل بگیرم.
صحبت ۲۹ سال پیش است، تنها راه تماس، استفاده از تلفن‌های ثابت شهری بود، دعوت به شرکت در چنین نظرسنجی‌هایی سابقه نداشت و پیشنهادی عجیب به نظر می‌رسید، مجله‌ی سوره هم با نقدهای تندی که علیه فیلم‌های مختلف منتشر کرده بود رابطه‌ی گرمی با سینماگران نداشت. حدود دو ماه مداوم مشغول بودم و پی‌گیری می‌کردم تا توانستم رأی ۴۰ کارگردان را بگیرم که شامل مهم‌ترین فیلم‌سازان معتبر و فعال آن سال‌ها می‌شد. از بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و علی حاتمی گرفته تا ابراهیم حاتمی‌کیا، کیانوش عیاری و مسعود کیمیایی.
دو نفر جواب رد قطعی دادند با دو استدلال متفاوت؛ داریوش مهرجویی را بعد از تماس‌های مکرر پیدا کردم، وقتی توضیح دادم چه می‌خواهیم جواب داد: «اعتقادی به این بازی‌ها ندارم. دنیای هنر مگه مسابقه‌‌ی شنا شیرجه واترپلوست که یکی رو بفرستیم روی سکوی اول و اون یکی بره روی سکوی دوم؟» چند سال بعد وقتی پری (نیکی کریمی) در فیلم پری بلند شد و به صحبت‌های استادش در دانشگاه (شریفی‌نیا) درباره‌ی مقایسه‌ی شاعران اعتراض کرد عین همین دیالوگ‌ها را بر زبان آورد!
دیگری هم عباس کیارستمی بود که گفت: «به مجله‌ای که روی کاغذ گلاسه علیه فیلم‌هام فحش چاپ می‌کنه نظر نمی‌دم». کاغذ مجله البته گلاسه نبود ولی سفید بود. شاید همین تفاوت با کاغذ مجله‌ی فیلم باعث شده بود تفاوت محتوا شدیدتر به نظر برسد. آقای کیارستمی البته حق داشت. مجله‌ی سوره هرگز با فیلم‌هایش مهربان نبود.

جمع‌بندی نهایی به این ترتیب بود:
ده فیلم برگزیده‌ی منتقدان
اول: سرگیجه (آلفرد هیچکاک)
دوم: همشهری کین (اورسن ولز)
سوم: جویندگان (جان فورد)، ریوبراوو (هاورد هاکس)
پنجم: داستان توکیو (یاسوجیرو ازو)
ششم: روانی (هیچکاک) و جاده (فدریکو فلینی)
هشتم: سانشوی مباشر (کنجی میزوگوچی)، دزد دوچرخه (ویتوریو دسیکا)، ۲۰۰۱:‌ یک ادیسه‌ی فضایی (استنلی کوبریک)

فیلم‌های برگزیده‌ی کارگردان‌ها:
اول: همشهری کین (اورسن ولز)
دوم: پدرخوانده (فرانسیس فورد کاپولا)، سرگیجه (آلفرد هیچکاک)، ۲۰۰۱:‌ یک ادیسه‌‌ی فضایی (استنلی کوبریک)
پنجم: هفت سامورایی (آکیرا کوروساوا)
ششم: جاده (فلینی)، دکتر ژیواگو (دیوید لین)، سینما پارادیزو (جوزپه تورناتوره)
نهم: آمارکورد (فلینی)، توت‌فرنگی‌های وحشی (اینگمار برگمان)، دزد دوچرخه (دسیکا)، راشومون (کوروساوا)، عصر جدید (چارلی چاپلین)

نتیجه بسیار متفاوت است با نظرسنجی پنج سال قبل مجله‌ی فیلم. در نظرسنجی منتقدان سرگیجه به صدر جدول رفت و مسعود فراستی این را تأثیر کتاب هیچکاک همیشه استاد می‌دانست که چند ماه قبل منتشرش کرده بودیم.

این را هم در نظر بگیریم که یک سال قبل از این نظرسنجی، تازه‌ترین نظرسنجی مجله‌ی سایت‌اندساند در سال ۱۹۹۲ منتشر شده بود. ده فیلم اول به این ترتیب بودند:
همشهری کین (اورسن ولز)، قاعده‌ی بازی (ژان رنوار)، داستان توکیو (یاسوجیرو ازو)، سرگیجه (هیچکاک)، جویندگان (جان فورد)، آتالانت (ژان ویگو)، رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین)، مصائب ژاندارک (کارل تئودور درایر)، پاترپانچالی (ساتیا جیت رای)، ۲۰۰۱:‌ یک ادیسه‌ی فضایی (استنلی کوبریک)

@hoseinmoazezinia
3.1K views14:10
باز کردن / نظر دهید