Get Mystery Box with random crypto!

دلم در سینماهای بزرگ شهر اِکران شد کنار گیشه‌های بی‌بلیط‌اش را | حسنا محمدزاده

دلم در سینماهای بزرگ شهر اِکران شد
کنار گیشه‌های بی‌بلیط‌اش راه‌بندان شد

دلم با صحنه‌هایی مستند از قلعه‌ای سوزان
به شکل گوی آتش زیر پا افتاد و غلتان شد

تمام کوچه‌های من - منی که باشتین بودم -
پر از فریادهای بی‌صدای سربداران شد

فقط چلوارهای هفت متری داشت در بارش
دکان‌داری که می‌دانست اینجا مرگ ارزان شد

نبودی زندگی یک شب هُلم داد و زمینم زد
تمام خاطرات زخمی‌ام پخشِ خیابان شد

افاقه کرد امّا قدرت اعجاز لبخندت
مرض‌های عجیب و لاعلاج خانه درمان شد

سکانس آخر تنهایی‌ام را عشق بازی کرد
نگاهت نورپرداز و صدایت کارگردان شد

زنی با دست‌های سنگی‌اش در سقف می‌رقصید
سکانس آخر تنهایی‌ام آیینه‌بندان شد.

#حسنا_محمدزاده

@hosna_mohamadzade